جدول جو
جدول جو

معنی قرمید - جستجوی لغت در جدول جو

قرمید
(قِ)
آجر. (اقرب الموارد). خشت پخته. (منتهی الارب) ، آنچه برای زینت صیقل دهند. (از اقرب الموارد) ، پارگین به خشت برآورده. (منتهی الارب) ، بز کوهی ماده. (اقرب الموارد). ج، قرامید
لغت نامه دهخدا
قرمید
آگور خشت پخته، پارگین آگوری پارگین جای گودی راگویندکه آب چرکین چون زیرآب گرمابه وآشپزخانه بدان ریزد
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(یِ طُلْ قِ)
آنگاه که فردیناند و ایزابل بر غرناطه مستولی شدند بر مسلمانان جنوب سخت گرفتند و این سختی در شمال چون لازم نبود، کمتر بود. لذا بسیاری از یهودیان و مسلمانان در سرقسطه و برشلونه ماندند که آداب و رسوم شرقی خود را از دست ندادند و آنان را آثار بسیاری بود که برخی از آنها تاکنون برجاست که از آن جمله حائطالقرمید، در کنیسهالسیود میباشد. رجوع به حلل السندسیه ج 2 ص 117 شود
لغت نامه دهخدا
(قُ رَ)
مصغر قرد، به معنی کپی. (منتهی الارب) (آنندراج). رجوع به قرد شود
لغت نامه دهخدا
(قَ مَ)
آنچه بدان طلا نمایند. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). مانند زعفران و گچ، نوعی از سنگها. (منتهی الارب). قیل جماره لها خروق یوقد علیها فتنضج و یبنی بها. (اقرب الموارد) ، سنگریزه ای است که پخته از آن بنا سازند، سفال و خشت پخته. (اقرب الموارد) (منتهی الارب). آجر. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(قِ مِ)
موضعی است. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(قَ)
موضعی است میان مکه و مدینه. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(قُ)
ثمرالغضا. (اقرب الموارد) ، بزبچۀ کوهی. (منتهی الارب). ذکر الوعول. (اقرب الموارد). تکۀ کوهی. (منتهی الارب). ج، قرامید. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(قِ)
مردم آمیخته از هر جنس. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). قرمش. و شاید مأخوذ از ترکی قرش مش و قرش میش باشد
لغت نامه دهخدا
(قِ می یَ)
گره اصل حلقۀ بینی شتر که از موی و غیر آن سازند. (اقرب الموارد) (منتهی الارب). ج، قرامی ّ. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(قَ)
جمع واژۀ قرمید، به معنی خشت پخته. (از منتهی الارب) (از آنندراج) (از ناظم الاطباء) ، جمع واژۀ قرمود. (ناظم الاطباء). رجوع به قرمود شود
لغت نامه دهخدا
(اِ جِ)
خاکسترآلود کردن. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی) (دهار). در خاکستر کردن چیزی را. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از المنجد) (اقرب الموارد). و منه المثل: شوی اخوک حتی اذاانضج رمد. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) ، در خاکستر بریان کردن چیزی را. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) ، پستان کردن شتر ماده و کذا رمدت الضان والبقر. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از آنندراج) (از اقرب الموارد) (از المنجد)
لغت نامه دهخدا
(قِ دَ)
یکی قرمید. (اقرب الموارد). رجوع به قرمید شود. بز کوهی ماده. ج، قرامید. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
تصویری از قرمود
تصویر قرمود
بارتاخ میوه تاغ، تکه کوهی بزبچه کوهی، گوزن مردابی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قرید
تصویر قرید
مصغرقرد ریزه کپی
فرهنگ لغت هوشیار
حشره ایست ریز دارای قطعاتی خاردار نرینه آن ریزتر از مادینه و دارای پر است و در کیسه ای نرم زندگی می کند. نمونه کامل آن قرمز ملون است. رنگ آن بغایت سرخ و باندازه نخودی مستدیر است. بویی بد و زننده دارد و در برگهای درختان زندگی می کند. چون بحد طیران برسد تخمی کوچکتر از خود می گذارد که برای رنگ کردن ابریشم و پشم بنسبت یک رده بکار می رود دود الصباغین قرمز دانه یا قرمز شراب کش. قرمز دانه ای که در شراب جوشیده کشته شده باشد، یا قرمز گچ کش. قرمز دانه ای که بوسیله گرد گچ کشته شده باشد، ماده ای سرخ رنگ که از کرم مذبور یا از اشیا دیگر تهیه شود و بدان چیزها رنگ کنند. توضیح یکی از رنگهای سه گانه اصلی است. از نوع لاکی آن در قالی های ایران بیش از همه رنگها استفاده می شود و برای تهیه آن از قرمز دانه و قرمز و نوعی کرم که شبیه خاکشیر است و در کناره دریاهای گرمسیر زندگی می کنند و بزرگی آن باندازه یک نخود است استفاده می کنند. یا قرمز معدنی. سنگی معدنی که اصل آتشفشانی دارد و ترکیب آن عبارتست از اکسی سولفور معدنی آنتیموان و آن به صورت سوزنهای قرمز رنگی متبلور می شود وزن مخصوصش بین 5، 4 تا 5، 6 متغیر است. و سختیش نیز بین 1 تا 5 متغیر است. در رنگرزی و نقاشی به کار می رود
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قرمیش
تصویر قرمیش
قرمش بنگرید به به قرمش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قرمیل
تصویر قرمیل
فرانسو تازی گشته گیاه مروارید علف مروارید
فرهنگ لغت هوشیار
قوزک پا
فرهنگ گویش مازندرانی