جدول جو
جدول جو

معنی قرموص - جستجوی لغت در جدول جو

قرموص
(قُ)
خانه زمین کند و گو فراخ درون تنگ دهانه که مردم سرمازده در آن گرم شوند و سرما دفع کند، جای کوماج نهادن، جای تخم نهادن کبوتر. (اقرب الموارد) (منتهی الارب). رجوع به قرمص و قرماص شود
لغت نامه دهخدا
قرموص
گرمخانه، کازه شکارگر
تصویری از قرموص
تصویر قرموص
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(رَ)
ماکیان که سرگین اندازد. (از منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
کوهی است به خیبر و بر آن کوه است حصار ابوالحقیق یهودی. (اقرب الموارد) (منتهی الارب) (از معجم البلدان). و رجوع به حبیب السیر چ خیام ج 1 صص 377- 379 شود
لغت نامه دهخدا
(قِمِ)
خانه زمین کند و گو فراخ درون تنگ دهانه که مردم سرمازده در آن گرم شوند و سرما دفع کنند. (منتهی الارب). حفره واسعهالجوف ضیقهالرأس یستدفی ٔ فیها الصرد من البرد، جای کوماج نهادن. (اقرب الموارد) ، جای تخم کبوتر. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). رجوع به قرموص و قرماص شود
لغت نامه دهخدا
(قُ)
سماروغ. (منتهی الارب). قارچ. ضرب من الکماه. (اقرب الموارد) ، پلیدی مردم و جز آن. (منتهی الارب) (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(قُ)
بچۀ سگ. (منتهی الارب) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(قُ)
ثمرالغضا. (اقرب الموارد) ، بزبچۀ کوهی. (منتهی الارب). ذکر الوعول. (اقرب الموارد). تکۀ کوهی. (منتهی الارب). ج، قرامید. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(قُ)
گو یک گوه گردان. (منتهی الارب). دحروجهالجعل. (اقرب الموارد) ، بار درخت غضا سرخ همچو انار که پستان دختران را بدان تشبیه کنند. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(قُ)
نوعی از بار غضا که درختی است خاردار. (اقرب الموارد) (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
تصویری از قرقوص
تصویر قرقوص
توله سگ
فرهنگ لغت هوشیار
زمین کند گرمخانه، لانه کبوتر، کازه شکارگر، کوماچدان تنورکوماچ پزی گرمخانه، کازه شکارگر
فرهنگ لغت هوشیار
ترکی استرخور آمیزه کاه و جو واسپست مخلوطی از کاه و یونجه که باسب دهند
فرهنگ لغت هوشیار
زمین کند گرمخانه، لانه کبوتر، کازه شکارگر، کوماچدان تنورکوماچ پزی گرمخانه، کازه شکارگر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قروص
تصویر قروص
لگام تنگ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قرمود
تصویر قرمود
بارتاخ میوه تاغ، تکه کوهی بزبچه کوهی، گوزن مردابی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قرموط
تصویر قرموط
میوه تاخ بارتاغ، گربه ماهی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قرموت
تصویر قرموت
((قُ))
مخلوطی از کاه و جو و یونجه که به اسب دهند
فرهنگ فارسی معین