جدول جو
جدول جو

معنی قرمل - جستجوی لغت در جدول جو

قرمل
(قِ مِ)
شترکرۀ بختی، شتر دوکوهانه. (اقرب الموارد) (منتهی الارب) (آنندراج). ج، قرامل. (منتهی الارب) ، موی بند زنان. (اقرب الموارد) (منتهی الارب) ، شتر ریزۀ بسیارپشم. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
قرمل
(قَ مَ)
درختی است سست و نرم و بی خار، چون زیر پا افتد بشکند. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
قرمل
(قَ مَ)
اسب عروه بن بدر. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
قرمل
(قَ مَ)
ابن حمیم. پادشاهی است که دورۀ او پس از زمان مرثدبن جدن بود. و آن را به ضمه نیز خوانند. (از منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
قرمل
چنته چوپان از گیاهان شتردوکوهانه
تصویری از قرمل
تصویر قرمل
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

گوشت ریزکرده که آن را تف داده و نگه می دارند و یا از آن خوراک درست می کنند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از درمل
تصویر درمل
دلمل، غلۀ نارس، دانه ای که هنوز نرسیده و سفت نشده باشد، نخود و لوبیا که سبز رنگ و در غلاف باشد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از قرمز
تصویر قرمز
رنگ سرخ، در علم زیست شناسی قرمزدانه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از حرمل
تصویر حرمل
اسفند، در علم زیست شناسی گیاهی خودرو، با گل های سفید کوچک و دانه های ریز سیاه، در علم زیست شناسی دانۀ خوش بوی این گیاه که آن را برای دفع چشم زخم در آتش می ریزند، اسپندارمذ
فرهنگ فارسی عمید
(قَ مَ لَ)
یکی قرمل. درختی است سست و بی خار که زیر پا بشکند، و بدان مثل زده شده است: ذلیل عاذ بقرمله، یعنی خود خوار است و پناه به ذلیلی دیگر برده است. (منتهی الارب) (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
تصویری از قرمش
تصویر قرمش
مردم درآمیخته همه جورمردم
فرهنگ لغت هوشیار
زمین کند گرمخانه، لانه کبوتر، کازه شکارگر، کوماچدان تنورکوماچ پزی گرمخانه، کازه شکارگر
فرهنگ لغت هوشیار
رنگی است که از آب فشرده نوعی از کرم که در بیشه ها باشد سازند، رنگ سرخ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قرقل
تصویر قرقل
جامه بی آستین
فرهنگ لغت هوشیار
مفردقرم: یک چنارگون قرمه پارسی ترکی گشته غرمج پختنی است ازگوشت و روغن وارزن این واژه را برهان سیاهدانه دانسته سیاهدانه غرمج است 0 خورشی که اکنون غرمه (یاقرمه) گویند همان غرمج است گدک زیچک گوشت ریزه ریزه کرده که آن را تف دهند و سپس از آن خوراک سازند یا در کوزه ای کرده سر آن را محکم بندند و در مواقع ضرورت از آن جهت تهیه خوراک استفاده کنند و این عمل در ده های ایران متداول است، گوشت بریان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قصمل
تصویر قصمل
سخت و درشت مرد
فرهنگ لغت هوشیار
دیدبانی که در برج و باروی اطراف شهر و جاده ها بمراقبت پردازد، سربازی که در محلی بکشیک پردازد نگاهبان مستحفظ پاسدار، میر کشاری که صید را از دور ببیند و تشخیص دهد، فوجی که از پیش رود مقدمه طلایع طلایه جلودار یا پیش قراول
فرهنگ لغت هوشیار
ترکی خشین ازمرغان شکاری آک نهادن نکوهش، کوته اندام مردم فرومایه، کوتاهی کوته اندام بی اندام زشت
فرهنگ لغت هوشیار
ترکی زال نام جایگاه ترکی سیاگروهه از هوشربایان (مخدرات) ترکی سردار مهتر گروه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قرمیل
تصویر قرمیل
فرانسو تازی گشته گیاه مروارید علف مروارید
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ترمل
تصویر ترمل
آلوده شدن به خون
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خرمل
تصویر خرمل
زن گول، پیر زن مردنی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حرمل
تصویر حرمل
هزار اسپند از گیاهان دارویی سیر زرد اسفند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ثرمل
تصویر ثرمل
کفتار از جانوران
فرهنگ لغت هوشیار
غله نارس نخود و لوبیا و مانند آنها که نرسیده باشد و آنرا بریان کنند و بخورند
فرهنگ لغت هوشیار
بی زن: زن نگرفته زن مرده زن رها، نیازمند بی برگ بینوا، سال بی باران مرد بی زن مرد عزب مرد زن مرده بیوه بدبخت و فقیر، محتاج درویش و بیچاره مرد بی توشه مفلس مسکین، جمع ارامل و ارامیل و ارامله
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قرمله
تصویر قرمله
گیسوبند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ارمل
تصویر ارمل
((اَ مَ))
مجرد، مرد بی زن، تهی دست
فرهنگ فارسی معین
تصویری از درمل
تصویر درمل
((دُ مُ))
غله نارس، نخود و لوبیای سبز که هنوز در غلاف باشند، دلمل
فرهنگ فارسی معین
((قُ مِ))
گوشتی که آن را خرد و در روغن تفت می دهند تا بتوان برای مدتی آن را نگه داری و استفاده کرد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از قرمز
تصویر قرمز
((قِ مِ))
سرخ، یکی از رنگ های سه گانه اصلی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از قرمز
تصویر قرمز
سرخ
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از قرمز
تصویر قرمز
Red
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از قرمز
تصویر قرمز
vermelho
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از قرمز
تصویر قرمز
красный
دیکشنری فارسی به روسی