- قرمساق
- ترکی فدرنگ زن به مزد کسی که زن خود را بدیگران دهد دیوث قرمپوف
معنی قرمساق - جستجوی لغت در جدول جو
- قرمساق ((قُ رُ))
- دیوث، بی ناموس
- قرمساق
- کسی که دربارۀ زن خود تعصب نداشته باشد و زن خود را به دیگران بدهد، دیوث
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
ترکی چنگل نشپیل ترکی ک نشبیل شست ماهیگیرباشد ای ماهی سیمین وبه مه برزده نشبیل دیری است به باغ اندربرزرین قندیل
منفعل و خجل، شرمنده، شرمگین
ترکی چنگل نشپیل چنگلی فلزی و نوک تیز که بر سر دام ماهی نصب کنند
ترکی سیاکوه
بی مصرف بیکار
ترکی فدرنگ زن به مزد
خجل، شرمنده، منفعل
چنگکی فلزی و نوک تیز که بر سر دام ماهی نصب کنند
خجل، شرمنده، برای مثال ای هنر از مردی تو شرمسار / از هنر بیوه زنی شرم دار (نظامی۱ - ۴۷)
جمع رمق، باقی جان
خدمت کار، کنیز، محرم
ترکی کنیزک خدمتکار کنیزک، جمع (بسیاق فارسی) قرناقان: یک کنیزک بود در مبرز چو ماه سخت زیبا و ز قرناقان شاه. (مثنوی)
زمین کند گرمخانه، لانه کبوتر، کازه شکارگر، کوماچدان تنورکوماچ پزی گرمخانه، کازه شکارگر
سرشیر
خامه، سرشیر
روزی تنگ بخور و نمیر، دورویی، نگریستن با کینه
مامور قرق و خلوت ساختن راه یا محلی قرقچی
فردی از قوم قزاق، سرباز سواره نظام روسی (در عهد تزارها و اواخر قاجاریه)، سرباز ایرانی که تحت تعلیمات صاحبمنصبان روسی تربیت شده به لباس روسی ملبس بودند (اواخر قاجاریه)
سروا خواندن (سروا حدیث)، راندن: ستور را، نوشتن راندن (چارپایان گله و غیره) سوق. یا مساق ترسل. نامه نوشتن: در اثنا کتابت و مساق ترسل بر ارباب حرمت واصحاب حشمت نستیزد، خواندن حدیث
راندن حیوان چهار پا، گله یا چیز دیگر، خواندن یا نوشتن، مضمون، محتوا، طریقه، روش