جدول جو
جدول جو

معنی قرم - جستجوی لغت در جدول جو

قرم
(قُ)
گیاهی است در ستبری و سفیدی شبیه به درخت خیار که در دریا روید. (منتهی الارب) (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
قرم
(قَ رَ)
شدّه شهوه اللحم. (نشوءاللغه). و در نزد ما، قرم دلالت بر عیب دارد، چون عرج و حول. (از نشوءاللغه)
لغت نامه دهخدا
قرم
(قُ رُ)
خانان قرم، (حدود 823- 1197 هجری قمری / 1420- 1783 میلادی) این طایفه یکی از شعب سه گانه خاندان طغاتیمور و مهمترین آن خاندان است که قلمروشان بلاد بلغار بوده و در آخر کار قرم و کافا به آن ضمیمه شده و گاهی هم به سلطنت سیراردو رسیده اند. تاش تیمور برادر آلغمحمد که مدتی از سران لشکری توقتمش خان بود مؤسس سلسلۀ مقتدر خانان قرم است و پسرش حاجی گرای اولین خان این شعبه محسوب میشود. ذکر خانان قرم در مسئلۀ شرق همه وقت به میان می آید و در این باب اهمیتی خاص دارند، چه ایشان گاهی به عنوان پیشقراولان عثمانی و زمانی به شکل اتحاد با روسیه در روابط بین این دو دولت مداخله میکردند و محل ملاحظۀ هر دو طرف بودند. بالاخره روسیه و عثمانی هر دو ملتفت احوال ناپایدار این همسایگان خطرناک خود شدند و به موجب معاهدۀ سال 1198هجری قمری / 1783م. متفقاً از میان بردن ایشان را تصمیم گرفتند. شخصی از فرزندان این خانان با اقتدار به اسم سلطان قرم گرای کنی گرای در شهر ادین بورک اقامت اختیار نمود و با یکی از خانم های اسکاتلندی ازدواج کرد. رجوع به طبقات سلاطین اسلام ص 207 و 208 و 210 شود
لغت نامه دهخدا
قرم
چنارگون از گیاهان مهتر بزرگ مردم، شترگرامی که برآن نشینند
تصویری از قرم
تصویر قرم
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از قرمزدانه
تصویر قرمزدانه
رنگ دانۀ قرمز طبیعی که از حشره ای به همین نام تولید می شود و برای رنگ کردن پشم و ابریشم به کار می رود، حشره ای کوچک و بیضی شکل به اندازه دانۀ عدس یا نخود که نر آن بال دار است و در روی بوته ای موسوم به کاکتوس یا جیدار تولید می شود، رنگدانه در الکل، اتر، بنزین و آبی که مقدار کمی اسید در آن ریخته باشند حل می شود، کرم رنگ رزان، کرم رنگرزان
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از قرمز
تصویر قرمز
رنگ سرخ، در علم زیست شناسی قرمزدانه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از قرمزی
تصویر قرمزی
هرچه با رنگ قرمز رنگ شده باشد، سرخ رنگ
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از قرمطی
تصویر قرمطی
قرامطه، فرقه ای از اسماعیلیه پیرو حمدان بن اشعث، ملقب به قرمط که مدت صد سال در قلمرو خلفای عباسی ایجاد فتنه و آشوب کردند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از قرمه سبزی
تصویر قرمه سبزی
خورشی که از گوشت، تره، جعفری و شنبلیله درست کنند
فرهنگ فارسی عمید
(اَ رَ)
گشن گرامی که نه بندند آن را و نه بار کنند بر وی. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). چهار پای نری که از آن سواری و بارکشی نخواهند برای اضراب فحل. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(تَ)
نخست به خوردن آمدن ستوربچه. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
تصویری از قرمطه
تصویر قرمطه
خط زیبا و دقیق نوشتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قرمل
تصویر قرمل
چنته چوپان از گیاهان شتردوکوهانه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قرمطیط
تصویر قرمطیط
ریزنویس، کوته گام
فرهنگ لغت هوشیار
از پیروان قرمط بی دین دربرداشتی نادرست یک تن از قرمطیان پیرو فرقه قرامطه، جمع قرامطه، مخالف مذهب و دین
فرهنگ لغت هوشیار
زمین کند گرمخانه، لانه کبوتر، کازه شکارگر، کوماچدان تنورکوماچ پزی گرمخانه، کازه شکارگر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قرمشه
تصویر قرمشه
تباهاندن تباه کردن، به دست آوردن فراهم کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قرمش
تصویر قرمش
مردم درآمیخته همه جورمردم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قرمساق
تصویر قرمساق
ترکی فدرنگ زن به مزد کسی که زن خود را بدیگران دهد دیوث قرمپوف
فرهنگ لغت هوشیار
ترکی استرخور آمیزه کاه و جو واسپست مخلوطی از کاه و یونجه که باسب دهند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قرمزی روز
تصویر قرمزی روز
سرخی روز
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قرمله
تصویر قرمله
گیسوبند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قرمهپلو
تصویر قرمهپلو
غرمج پلو گدک پلو
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قرمود
تصویر قرمود
بارتاخ میوه تاغ، تکه کوهی بزبچه کوهی، گوزن مردابی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قرموص
تصویر قرموص
گرمخانه، کازه شکارگر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قرموط
تصویر قرموط
میوه تاخ بارتاغ، گربه ماهی
فرهنگ لغت هوشیار
مفردقرم: یک چنارگون قرمه پارسی ترکی گشته غرمج پختنی است ازگوشت و روغن وارزن این واژه را برهان سیاهدانه دانسته سیاهدانه غرمج است 0 خورشی که اکنون غرمه (یاقرمه) گویند همان غرمج است گدک زیچک گوشت ریزه ریزه کرده که آن را تف دهند و سپس از آن خوراک سازند یا در کوزه ای کرده سر آن را محکم بندند و در مواقع ضرورت از آن جهت تهیه خوراک استفاده کنند و این عمل در ده های ایران متداول است، گوشت بریان
فرهنگ لغت هوشیار
نوعی خورش است که از گوشت و تره و جعفری و شنبلیله درست کنند یا بوی قرمه سبزی دادن سر (کله) کسی. بسیار متکبر بودن وی افاده بسیار داشتن او
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قرمهسبزی
تصویر قرمهسبزی
غرمج سبزی
فرهنگ لغت هوشیار
آگور خشت پخته، پارگین آگوری پارگین جای گودی راگویندکه آب چرکین چون زیرآب گرمابه وآشپزخانه بدان ریزد
فرهنگ لغت هوشیار
حشره ایست ریز دارای قطعاتی خاردار نرینه آن ریزتر از مادینه و دارای پر است و در کیسه ای نرم زندگی می کند. نمونه کامل آن قرمز ملون است. رنگ آن بغایت سرخ و باندازه نخودی مستدیر است. بویی بد و زننده دارد و در برگهای درختان زندگی می کند. چون بحد طیران برسد تخمی کوچکتر از خود می گذارد که برای رنگ کردن ابریشم و پشم بنسبت یک رده بکار می رود دود الصباغین قرمز دانه یا قرمز شراب کش. قرمز دانه ای که در شراب جوشیده کشته شده باشد، یا قرمز گچ کش. قرمز دانه ای که بوسیله گرد گچ کشته شده باشد، ماده ای سرخ رنگ که از کرم مذبور یا از اشیا دیگر تهیه شود و بدان چیزها رنگ کنند. توضیح یکی از رنگهای سه گانه اصلی است. از نوع لاکی آن در قالی های ایران بیش از همه رنگها استفاده می شود و برای تهیه آن از قرمز دانه و قرمز و نوعی کرم که شبیه خاکشیر است و در کناره دریاهای گرمسیر زندگی می کنند و بزرگی آن باندازه یک نخود است استفاده می کنند. یا قرمز معدنی. سنگی معدنی که اصل آتشفشانی دارد و ترکیب آن عبارتست از اکسی سولفور معدنی آنتیموان و آن به صورت سوزنهای قرمز رنگی متبلور می شود وزن مخصوصش بین 5، 4 تا 5، 6 متغیر است. و سختیش نیز بین 1 تا 5 متغیر است. در رنگرزی و نقاشی به کار می رود
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قرمیش
تصویر قرمیش
قرمش بنگرید به به قرمش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قرمیل
تصویر قرمیل
فرانسو تازی گشته گیاه مروارید علف مروارید
فرهنگ لغت هوشیار
از ریشه سنسکریت قرمزی در فارسی: خیری سوری قرمز بودن سرخی. یا قرمزی روز. شفقی که پیش از طلوع آفتاب و بعد از صبح بهم رسد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قرمز
تصویر قرمز
سرخ
فرهنگ واژه فارسی سره