جدول جو
جدول جو

معنی قرفاص - جستجوی لغت در جدول جو

قرفاص
(قِ)
گشن بسندکننده. (منتهی الارب) (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از قراص
تصویر قراص
قرص ها، محکم ها، سخت ها، آسوده ها، راحت ها، گرده نان ها، کلیچه ها، گرده ها، چیزهای گرد، جمع واژۀ قرص
فرهنگ فارسی عمید
(قُ فِ)
سطبر. (منتهی الأرب). ستبر و کلفت. (ناظم الاطباء) ، چست و چابک. (منتهی الأرب) (ناظم الاطباء). جلد ضخم. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(عِ)
تازیانه ای که بدان ادب نمایند و سلطان عقاب نماید. (منتهی الارب). سوط، که سلطان بوسیلۀ آن مجازات کند. (از اقرب الموارد). تازیانه. (دهار) ، توک پی دراز. (منتهی الارب) (آنندراج) ، توک پی که بدان سرهای چوب کجاوه بندند. (منتهی الارب). خصله و دستۀ موی که سرهای چوبهای هودج را بدان بندند. (از اقرب الموارد). ج، عرافیص. (منتهی الارب) (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(قُرْ را)
بابونه. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). بابونه و هو نور الاقحوان. (بحر الجواهر)
لغت نامه دهخدا
(قُ ضِ بَ)
آبی است در دیار کلاب متعلق به بنی عمرو بن کلاب. (از معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(قُ)
بز کوهی. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). آن را به سبب جستنش قفاص گویند. (اقرب الموارد). وعل است که به فارسی گاو کوهی نامند. (فهرست مخزن الادویه) ، بیماریی است که پای ستور را خشک گرداند. (اقرب الموارد) (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
تصویری از قرافص
تصویر قرافص
چالاک وستیبر: مرد
فرهنگ لغت هوشیار
زمین کند گرمخانه، لانه کبوتر، کازه شکارگر، کوماچدان تنورکوماچ پزی گرمخانه، کازه شکارگر
فرهنگ لغت هوشیار
بابونه از گیاهان، گزنه از گیاهان، لگام تنگ یونانی تازی گشته آلبالو گیلاس بابونه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قفاص
تصویر قفاص
بزکوهی ازجانوران
فرهنگ لغت هوشیار