تازیانه ای که بدان ادب نمایند و سلطان عقاب نماید. (منتهی الارب). سوط، که سلطان بوسیلۀ آن مجازات کند. (از اقرب الموارد). تازیانه. (دهار) ، توک پی دراز. (منتهی الارب) (آنندراج) ، توک پی که بدان سرهای چوب کجاوه بندند. (منتهی الارب). خصله و دستۀ موی که سرهای چوبهای هودج را بدان بندند. (از اقرب الموارد). ج، عرافیص. (منتهی الارب) (اقرب الموارد)
تازیانه ای که بدان ادب نمایند و سلطان عقاب نماید. (منتهی الارب). سوط، که سلطان بوسیلۀ آن مجازات کند. (از اقرب الموارد). تازیانه. (دهار) ، توک پی دراز. (منتهی الارب) (آنندراج) ، توک پی که بدان سرهای چوب کجاوه بندند. (منتهی الارب). خصله و دستۀ موی که سرهای چوبهای هودج را بدان بندند. (از اقرب الموارد). ج، عَرافیص. (منتهی الارب) (اقرب الموارد)
بز کوهی. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). آن را به سبب جستنش قفاص گویند. (اقرب الموارد). وعل است که به فارسی گاو کوهی نامند. (فهرست مخزن الادویه) ، بیماریی است که پای ستور را خشک گرداند. (اقرب الموارد) (منتهی الارب)
بز کوهی. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). آن را به سبب جستنش قفاص گویند. (اقرب الموارد). وعل است که به فارسی گاو کوهی نامند. (فهرست مخزن الادویه) ، بیماریی است که پای ستور را خشک گرداند. (اقرب الموارد) (منتهی الارب)