معنی قراص - فرهنگ فارسی عمید
معنی قراص
- قراص
- قرص ها، محکم ها، سخت ها، آسوده ها، راحت ها، گرده نان ها، کلیچه ها، گرده ها، چیزهای گرد، جمع واژۀ قرص
تصویر قراص
فرهنگ فارسی عمید
واژههای مرتبط با قراص
قراص
- قراص
- بابونه از گیاهان، گزنه از گیاهان، لگام تنگ یونانی تازی گشته آلبالو گیلاس بابونه
فرهنگ لغت هوشیار
قراص
- قراص
- بابونه. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). بابونه و هو نور الاقحوان. (بحر الجواهر)
لغت نامه دهخدا
قراص
- قراص
- آبی است در دیار کلاب متعلق به بنی عمرو بن کلاب. (از معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
اقراص
- اقراص
- جمع قرص، گرده ها کلیچه ها جمع قرص، قرص گرده ها کلیچه ها قرصها
فرهنگ لغت هوشیار