جدول جو
جدول جو

معنی قرطمی - جستجوی لغت در جدول جو

قرطمی
(قِ طِ)
نسبت است به قرطم. (انساب سمعانی). رجوع به قرطم شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از قرمطی
تصویر قرمطی
قرامطه، فرقه ای از اسماعیلیه پیرو حمدان بن اشعث، ملقب به قرمط که مدت صد سال در قلمرو خلفای عباسی ایجاد فتنه و آشوب کردند
فرهنگ فارسی عمید
(قُ طُ)
یوسف بن عبداﷲ اندلسی حافظ. از دانشمندان بزرگ است و تألیفاتی دارد. وی از ابوعبداﷲ محمد بن عبدالملک رصافی و ابراهیم قرطبی روایت شنیده است. او به سال 287 ه. ق. وفات یافت. (انساب سمعانی)
احمد بن مردان. از دانشمندان است. وی از ابوعبدالله محمد بن عبدالملک و عبدالملک بن حبیب روایت کند. او به سال 289 ه. ق. در اندلس وفات یافت. (انساب سمعانی)
اسحاق بن جابر. از دانشمندان است. وی به سال 263 ه. ق. وفات یافت. (انساب سمعانی)
غریب بن سعید. طبیب کاتب اسرار عبدالرحمان سوم خلیفه و مستنصربالله خلیفه در اندلس بود. وی بسال 946 میلادی کتاب ’خلق الجنین و تدبیر الحبالی و المولود’ را تألیف کرد. نسخۀ خطی این کتاب در اسکوریال است. (ذیل النمجد)
طاهر بن عبدالعزیز رعینی اندلسی. وفات وی به سال 304 ه. ق. اتفاق افتاد. (انساب سمعانی)
لغت نامه دهخدا
(قِ طِ)
محمد بن عمرو بن یحیی، معروف به ابن شمسا. از مردم اصفهان و از محدثان است. وی از یحیی بن عثمان روایت کند و سلیمان بن احمد بن ایوب طبرانی از او روایت دارد. (انساب سمعانی). محدثان در فرهنگ اسلامی به عنوان حافظان میراث نبوی شناخته می شوند. آن ها با تلاش خستگی ناپذیر، هزاران حدیث را به صورت شفاهی یا مکتوب گردآوری و ثبت کردند. یکی از افتخارات تمدن اسلامی، وجود محدثانی است که در بررسی اسناد و راویان، به دقتی علمی دست یافتند که در هیچ تمدن دیگری یافت نمی شود. به واسطه محدثان، تاریخ شفاهی اسلام تبدیل به مجموعه ای دقیق و قابل اتکا شد.
لغت نامه دهخدا
(قَ)
موضعی است میان مکه و مدینه. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(قِ طِ/ قُ طُ)
عصفر و تخم عصفر برای مسلح بلغم لزج و قولنج قوی الاثر وریختن آب گرم آن را بر شیر تازه درحال منجمد گرداندو شستن بدن و سر به مغز آن شپش را بکشد و رنگ بدن را نیکو و جلد را نرم کند و مغز آن باهی است و احتقان بدان نافع است بلغم را. (منتهی الارب). دانه است چون کتان. (انساب سمعانی). مغز کاچیره. یسهل بلغماً و مراراً. الشربه من لبّه اربعه دراهم و هو مقیی ٔ حارّ فی الاولی یابس فی الثانیه. از گیاهان تیره مرکبان است که گلهای آن تشکیل دیهیم های بزرگ در بالای ساقه میدهد. گلبرگهای آن نارنجی رنگ است و آنها را بنام گل رنگ در رنگرزی به کار میبرند. دانه های آن را کافشه و کاجیره می نامند. رجوع به گیاه شناسی گل گلاب ص 261 شود
لغت نامه دهخدا
(قُ)
نسبت است به قرط. (انساب سمعانی). رجوع به قرط شود
لغت نامه دهخدا
(قِ)
غرتی. دشنامی است پسران و مردان جوان را. لوس. جلف
لغت نامه دهخدا
(قِ مِ / قَ مَ)
نسبت است به قرمط. رجوع به قرمط و قرمطیان شود
لغت نامه دهخدا
(قَ دَ)
عبدالله بن عبدالرحمان بن طفیل. وی از طرف موسی بن نصیر قاضی افریقا بود. او از علقمه بن وقاص روایت کند و عبدالرحمان بن زیاد بن انعم افریقایی از او روایت دارد. (انساب سمعانی)
لغت نامه دهخدا
(قُ طُ با)
شمشیر خالد بن ولید و سیف بن صامت از بنی جشم. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(قُ طُ با)
شمشیر. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(قُ طُ بی ی)
نسبت است به قرطبه. (انساب سمعانی). رجوع به قرطبه شود
لغت نامه دهخدا
(قُطُ)
یحیی بن سعدون ازدی. از پیشوایان لغت و ادب است. در اقامت خود در اسکندریه پس از قرن پنجم هجری کتابها نوشت و به عراق و دمشق رفت و از دمشق به شهرهای آذربایجان مهاجرت کرد و در آنجا سکونت گزید. در قرائت و حدیث، آرائی نیکو دارد. (انساب سمعانی)
لغت نامه دهخدا
(قِ طِبْ با)
نوعی از بازی، نوعی از بند کشتی. (منتهی الارب) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(قَ رَ)
شهری است به اندلس. (منتهی الارب). شهری است در اندلس، و آن غیر از قرطبه است. این شهر در توابع ریّه است و مردمی شایسته دارد. (معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(قِ طِ)
عبدالرحمان بن محمد بن عمرو، مکنی به ابومسلم یا ابومحمد. از مردم اصفهان و از محدثان است. وی ازعبدالله بن محمد بن نعمان و ابوطالب بن سواده روایت کند و ابوبکر احمد بن موسی حافظ از او روایت دارد. او در ذی حجۀ سال 348 ه. ق. وفات یافت. (انساب سمعانی). در فرهنگ اسلامی، محدث به کسی اطلاق می شود که در نقل و بررسی احادیث پیامبر اسلام تخصص دارد. این افراد در جمع آوری، تصحیح و تجزیه و تحلیل روایات پیامبر (ص) نقش ویژه ای دارند و در فرآیند بررسی حدیث به گونه ای عمل می کنند که احادیث صحیح به طور دقیق به نسل های بعدی منتقل شود. به همین دلیل، محدثان از جایگاهی خاص در تاریخ اسلام برخوردارند.
لغت نامه دهخدا
تصویری از قرطی
تصویر قرطی
جلف، لوس، دشنامی است پسران و مردان جوان را
فرهنگ لغت هوشیار
قرطمان دوسر از گیاهان کاجیره. یا قرطم بری. کاجیره صحرایی. یا قرطم هندی. نیلوفر پیچ هندی
فرهنگ لغت هوشیار
از پیروان قرمط بی دین دربرداشتی نادرست یک تن از قرمطیان پیرو فرقه قرامطه، جمع قرامطه، مخالف مذهب و دین
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قرمطی
تصویر قرمطی
((قَ مَ))
یک تن از قرمطیان، پیرو فرقه قرامطه، مخالف مذهب و دین
فرهنگ فارسی معین
قوزک پا
فرهنگ گویش مازندرانی