جمع واژۀ قطّ. (اقرب الموارد) (منتهی الارب). رجوع به قطّ شود، مثال که بر آن قطع کنند. (منتهی الارب). المثال الذی یحذی علیه. (اقرب الموارد) ، مدار سم ستور، سخت برپیچیدگی و مرغولی موی. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) ، سخت و شدید. (اقرب الموارد) ، کرانۀ بالائین غار کوه، کرانۀ کوه، کرانۀ سنگ که گویا بریده شده است. ج، اقطّه. (منتهی الارب) (اقرب الموارد)
جَمعِ واژۀ قِطّ. (اقرب الموارد) (منتهی الارب). رجوع به قِطّ شود، مثال که بر آن قطع کنند. (منتهی الارب). المثال الذی یحذی علیه. (اقرب الموارد) ، مدار سم ستور، سخت برپیچیدگی و مرغولی موی. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) ، سخت و شدید. (اقرب الموارد) ، کرانۀ بالائین غار کوه، کرانۀ کوه، کرانۀ سنگ که گویا بریده شده است. ج، اَقِطّه. (منتهی الارب) (اقرب الموارد)
بعضی از شارحان اسکندرنامه به معنی کشتی و سفینه نوشته، و بعضی نوشته اند که قرواط هفت اندچنانکه روس هفت اند. و در مدارالافاضل و مؤید قرواط بمعنی خیک نوشته و آن مشک چرمین باشد که آن را پربادکرده بر آن نشسته از دریا عبور نمایند: ستیزنده روسی زاعلان گرگ شبیخون درآورده همچون تگرگ به دربند آن ناحیه راه یافت به قرواطها سوی مغرب شتافت. نظامی (از آنندراج) (از بهار عجم)
بعضی از شارحان اسکندرنامه به معنی کشتی و سفینه نوشته، و بعضی نوشته اند که قرواط هفت اندچنانکه روس هفت اند. و در مدارالافاضل و مؤید قرواط بمعنی خیک نوشته و آن مشک چرمین باشد که آن را پربادکرده بر آن نشسته از دریا عبور نمایند: ستیزنده روسی زاعلان گرگ شبیخون درآورده همچون تگرگ به دربند آن ناحیه راه یافت به قرواطها سوی مغرب شتافت. نظامی (از آنندراج) (از بهار عجم)
ثمر درختی است به قدر فلفلی و در ترشی شبیه به زرشک و در افعال قریب بدان و شاید نوعی از آن باشد و اشتباه کرده کسی که آن را از زغال دانسته زیرا که زغال اسم فارسی قرانیا است به نون قبل از یاء مثناه تحتانیه. (مخزن الادویه). رجوع به قراقاط شود
ثمر درختی است به قدر فلفلی و در ترشی شبیه به زرشک و در افعال قریب بدان و شاید نوعی از آن باشد و اشتباه کرده کسی که آن را از زغال دانسته زیرا که زغال اسم فارسی قرانیا است به نون قبل از یاء مثناه تحتانیه. (مخزن الادویه). رجوع به قراقاط شود
گول گردیدن. (منتهی الأرب) : ارطّی فان ّ خیرک فی الرطیط، یعنی احمق باش که خیر تو در حماقت است. در حق شخصی گویند که در حماقت بخت مند وباروزی بود و در وقت تعاقل محروم و بی نصیب. (منتهی الأرب).
گول گردیدن. (منتهی الأرب) : اَرِطّی فان َّ خیرک فی الرطیط، یعنی احمق باش که خیر تو در حماقت است. در حق شخصی گویند که در حماقت بخت مند وباروزی بود و در وقت تعاقل محروم و بی نصیب. (منتهی الأرب).