جدول جو
جدول جو

معنی قردیه - جستجوی لغت در جدول جو

قردیه
(قُ حِ)
آبی است میان حاجر و معدن نقره. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از گردیه
تصویر گردیه
(دخترانه)
از شخصیتهای شاهنامه، نام خواهر بهرام چوبین سردار ساسانی
فرهنگ نامهای ایرانی
فرقهای از مسلمانان که منکر قضا و قدر هستند و هر کسی را در کار خود فاعل مختار میدانند. آن ها معتقدند انسان در اعمال و رفتار خود آزاد است و می تواند کاری را به ارادۀ خود انجام دهد یا ترک کند
فرهنگ فارسی عمید
بخشی از پردۀ صلبیه که در جلو چشم قرار دارد و کاملاً شفاف است و نور را به سهولت از خود عبور می دهد
فرهنگ فارسی عمید
(قِ دَ)
درشتی سخن. (منتهی الارب). کلام استوار. (از اقرب الموارد) ، خط میان پشت، سر مرد، سر کوه. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) ، آنچه در کرانه های حله باشد از خرما. (منتهی الارب). قطعۀادیم از خرما، مانند کردیده. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(قُ رَ شی یَ)
نسبت مؤنث است به قریش که نام طائفه یا مردی است. (معجم البلدان). رجوع به قریش و قریشی شود
لغت نامه دهخدا
(قُ رَ شی یَ)
نوعی از اظفارالطیب
لغت نامه دهخدا
(قَ)
دهی است در سواحل حمص، و آن دورترین و آخرین توابع آن است و در کنار حلب و انطاکیه قرار گرفته، و بعضی از سرشناسان آن ده در حلب به سر میبرند و به آنان بنوقرشی میگویند و مردم گمان میبرند که از طایفۀ قریشند. (معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(قَ رَ دی یَ)
نام دهی است که به امر کیخسرو ساخته شده است. ملک کیخسرو چون به کوه اندس و ماهین رسید دیه قردین بنا نهاد، و او را قردین ازبرای او نام نهادند که ملک کیخسرو عمله و بنایان خود را روزی گفت ’کردید این’، و بدین دیه ایوان و درگاهی بزرگ است و مشرف و اساس از سنگ و گچ است و به آجر و جص طاق بسته اند و آجرهای آن بنرجات بعضی را در بعضی برده اند همچو دندانها، و این عمارت و بنا بزرگترین عمارتها و بناهای عجم است بدین ناحیت پس از ایوان مداین، و اساس آن از روی آب در قعر زمین به سنگ برآورده اند و این ایوان بر آن بنا نهاده اند و بر راست و چپ و گردبرگرد آن خانه ها و حجره های آن آجر و گچ بنا نهاده اند و اکثر آن مندرس و ناپدید شده و آثار و علامات آن ایوان باقی اند، و گویند که این ایوان از ایوان مداین به روزگار قدیمتر و کهنه تر است. (تاریخ قم ص 81)
لغت نامه دهخدا
(قَ / قُ طی یَ)
نوعی از شتران. (منتهی الارب) (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(قَ دَ عَ)
خواری. (منتهی الارب). ذل ّ. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(قُ دُ حَ)
مهره گلو مانا به جوز که در گلوی کودک مراهق برآید. (منتهی الارب). مهرۀ حلقوم که در گلوی کودکان مراهق برآید، و آن را سیب باباآدم گویند. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(رَ)
به گفت بر خود چیزی را ثابت کردن. گویند: قردح الرجل، اذا قرّ بما یطلب منه. (منتهی الارب) ، رام و خوار شدن. (منتهی الارب) (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(قِ می یَ)
گره اصل حلقۀ بینی شتر که از موی و غیر آن سازند. (اقرب الموارد) (منتهی الارب). ج، قرامی ّ. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(قَ یَ / یِ)
رجوع به پرده شود
لغت نامه دهخدا
(قُ دی یَ)
مرد بسیارنشست و بسیارخواب. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) : رجل قعدیه، کثیرالقعود. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(کُ یَ)
نام خواهر بهرام چوبین است اما صحیح این کلمه گردیه است. (یادداشت مؤلف). در مجمل التواریخ و القصص ص 78 و 79 کردیه آمده و ملک الشعرای بهار صحیح آن را کردویه دانسته است. رجوع به کردویه، گردیه و مجمل التواریخ ص 78 و 79 شود
لغت نامه دهخدا
(قِ دِ عَ)
گردن. گویند: اخذ بقردعه فلان. (منتهی الارب). عنق. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(طَ دی یَ)
شعر درباره شکار. (دزی ج 2 ص 34)
لغت نامه دهخدا
(قَ دَ ری یَ)
کسانی هستند که گمان کنند هرکس آفریدگار کار خویش است و کفر و معاصی را به تقدیر خدا ندانند. (تعریفات جرجانی). طائفه ای از معتزله اند. از معتزله بیست مذهب منشعب گشته که یکی از آنان قدریه است و همه در چند امر با هم اتفاق کلمه دارند یکی اینکه منکر صفات ازلی خداوند هستند و گویند خدا را علم و قدرت و حیات و سمع و بصر نیست و هیچ صفت ازلی ندارد و بر این اضافه کنند که خدای در ازل اسم و صفتی نداشته است. دیگر اینکه خدای را به چشم نتوان دید و گویند که خداوند خویشتن را نمی بیند و کسی نیز او را نتواند دید. دیگر بر حادث بودن کلام خدا و حدوث امر و نهی و خبر او همداستانند و گویند مردم در کار و پیشۀ خود آزادند و خداوند را در کار و پیشۀ ایشان و دیگر جانوران قدرت و کاری نیست و از جهت این سخن مسلمانان آنان را قدریه گویند و دیگراینکه مسلمان فاسق نه مؤمن است و نه کافر بلکه جای وی در میان این دو است و از این رو آنان را برای کناره گیری از سخن دیگر مسلمانان معتزله نامند. (الفرق بین الفرق). قدریه فرقه ای بودند که در روزگار بنی امیه پدید آمده قائل به قدرت انسان در اعمال خود شدند وگفتند آدمی را اراده آزاد است و آنان اولین فرقه ای بودند که بر اساس دینی فلسفی غیر سیاسی پدید آمدند وکار آنان بدانجا رسید که دو خلیفۀ اموی معاویه بن یزید و یزید بن ولید به مذهب ایشان درآمدند اما وفق بین ارادۀ انسان و مسئولیت او از جهتی و قدرت خداوند بر هر چیز از جهت دیگر مشکلی قدیم است که از قرنهای پیش از دولت عرب عقول مفکّران یونانی را بخود مشغول میداشت ماکدونالد در کتاب مسلم تئولوژی ص 127- 129 و گزیهر در دگم ص 75- 80 معتقدند که قدریه پیش از معتزله وجود یافته و راه را برای آنان باز کردند و معتزله وارث قدریه و فرزندان روحانی آنان بودند. دی بورگوید: معتزله جانشین قدریه بودند این مذهب مورد تأیید خلفای عباسی از زمان مأمون تا عهد متوکل قرار گرفت. اینکه قدریه میگفتند انسان مختار است از مسیحیان فراگرفته اند زیرا مسیحیان شرقی تقریباً همگی به اختیار عقیده داشتند. مسئلۀ اختیار از جمیع جهات در هیچ زمانی مانند زمان فتوحات اسلامی مورد بحث مسیحیان مشرق واقع نشد. این بحث اول مربوط به مسیح بود سپس به انسان، بعلاوه دلیل های دیگری هم وجود دارد که طائفه ای از مسلمانان اولیه که معتقد به اختیار بودند زیردست استادان مسیحی تلمذ میکردند سپس عناصر فلسفی خالص مذاهب گنوستیکی و ترجمه کتب فلسفۀ یونان مؤید این فکر گشت. (تاریخ فلسفه در اسلام دی بور ص 42). رجوع به جبر و جبریه و باب دهم مختصرالدول ابن عبری شود
لغت نامه دهخدا
(یَ)
گروه اندک. ج، قواد: اتتنا قادیه من الناس. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(اِ تِ)
ردا برافکندن کسی را. (تاج المصادر بیهقی) (از زوزنی) (از ذیل اقرب الموارد از تاج العروس) ، در چاه انداختن کسی را. (منتهی الارب) (از آنندراج) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(حُ دی یَ)
حردی ّ. (مهذب الاسماء)
لغت نامه دهخدا
(اَ یَ)
جمع واژۀ رداء، به معنی چادر
لغت نامه دهخدا
(بَ ی یِ)
دهی است از بخش حومه سوسنگرد شهرستان دشت میشان. سکنۀ آن 140 تن است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا
(کُ)
از طسوج قاسان است. (تاریخ قم ص 114)
لغت نامه دهخدا
تصویری از قردحه
تصویر قردحه
زینه گری بازسازی جنگ افزار، سیب آدم، رام گشتن خوارشدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قردسه
تصویر قردسه
درشتی سختی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قردعه
تصویر قردعه
گردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قردیده
تصویر قردیده
کشک پشت درآدمی، بالای کوه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قرنیه
تصویر قرنیه
قسمتی از پرده صلبیه که در جلو چشم قرار دارد و شفاف است
فرهنگ لغت هوشیار
خود سرنوشت هریک از وابستگان دبستان خود سرنوشتی که باور دارد آدمی سرنوشت ساز خویش است
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قادیه
تصویر قادیه
گروه اندک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فردیه
تصویر فردیه
فردیت در فارسی تک گونگی، تک گرایی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قرنیه
تصویر قرنیه
((قَ یِّ))
لایه شفافی که در جلو چشم قرار دارد و نور را از خود عبور می دهد
فرهنگ فارسی معین