جدول جو
جدول جو

معنی قردوس - جستجوی لغت در جدول جو

قردوس
(قُ)
ابن حارث بن مالک بن فهم بن غنم بن قردوس. پدر قبیله ای است از ازد یا از قیس. از آن قبیله است هشام بن حسان قردوسی محدث که از برگزیده ترین تبع تابعیان یا مولای آنها است. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از فردوس
تصویر فردوس
(دخترانه)
بهشت، معرب از فارسی، پردیس بهشت
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از قربوس
تصویر قربوس
کوهۀ زین، برآمدگی جلو و عقب زین، زین کوهه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فردوس
تصویر فردوس
باغ، بستان، بهشت، جایی که نیکوکاران پس از مردن همیشه در آنجا خواهند بود، خلدستان، دارالخلد، دار قرار، فردوس اعلا، قدس، رضوان، دارالسّلام، ارم، علّیین، سرای جاوید، باغ ارم، سبزباغ، جنّت، باغ بهشت، دارالنّعیم، باغ خلد، اعلا علّیین، گشتا، نعیم، مینو، خلد، دارالقرار، دارالسّرور
فردوس اعلا: فردوس برین، بهشت
فرهنگ فارسی عمید
(قُ)
زمین درشت بلند. (منتهی الارب). رجوع به قردوده شود
لغت نامه دهخدا
باتروس، پرنده ای است دریائی که صنفی از آن در جزائر اقیانوس ساکن زندگی میکنند و از بزرگترین پرندگان دریائی بشمار می آیند، طول دو بال آن رویهم رفته گاهی از ده قدم تجاوز میکند، (الموسوعه العربیه ص 570)
ظرفی که در آن گندم و جو و دانه های دیگر ریزند برای آسیا کردن و عامه آن را کور نامند، ظرفی که به وسیلۀ آن آب را از جوی ها بالا آورند، ج، قوادیس، (المنجد)
لغت نامه دهخدا
(قِ عَ / قُ)
شتر دوکوهانه. (منتهی الارب) (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(قَ رَ)
کوهۀ زین. و ساکن نگردد جز در ضرورت. ج، قرابیس. (منتهی الارب). بر وزن محسوس (کذا) ، کوهۀ زین اسب را گویند، و آن بلندی پیش زین اسب است. و با بای فارسی هم آمده است و به ضم اول نیز دیده شده. (برهان)
لغت نامه دهخدا
(قُ)
مورچه. (منتهی الارب) ، شپش ریز. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(قَ رَ)
زمین هامون سفت نرم ستبر بی گیاه. و گاه است که بیرون آمده است از او آب سوزندۀپلیدی که گویا پاره ای آتش است و بلند و آرمیده میباشد. (شرح قاموس). بیابان فراخ درشت تابان بی گیاه برآمدنگاه آب گرم پلید، گویا پرکالۀ آتش است، کلمه ای است که بدان بزغاله ای را وقت توبره نمودن خوانند، و نیز سگ را بدان خوانند. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(قُ)
کپی دفزک بزرگ. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(قُ)
بیابان فراخ. (منتهی الارب) (آنندراج). رجوع به قرقوس شود
لغت نامه دهخدا
یا خردوس، یا جردوش، یا کردوی (به اختلاف نسخ). نام یکی از پادشاهان ملوک الطوائف یهود که به خونخواهی یحیی جمعی کثیر و از جمله قاتل یحیی را بکشت تا خون یحیی از جوشیدن بنشست. و در حبیب السیر چ خیام ج 1 ص 140 آنرا با خاء معجمه نوشته است
لغت نامه دهخدا
قومانوس. قوردووسیوس. قوریدالیس فربیون است. (فهرست مخزن الادویه)
لغت نامه دهخدا
(فِ دَ/ دُو)
بخش حومه شهرستان فردوس از شش دهستان به شرح زیر خانکوک، برون، مهویه، مصعبی، سرایان و سرقلعه تشکیل شده، حدود آن به شرح زیر است: از طرف شمال خاوری و شمال به دهستان کاخک و بخش بجستان از شهرستان گناباد، از طرف باختر به بخش بشرویه، از طرف جنوب به بخش خوسف از شهرستان بیرجند، از طرف خاور به دهستان نیمبلوک و دهستان پسکوه از شهرستان بیرجند.
موقعیت طبیعی بخش: دهستان های مهویه، سرایان، مصعبی کوهستانی و هوای آن معتدل است، لیکن هوای دهستان سرقلعه و قرائی که در جلگه واقع شده اند گرمسیر است. محصول عمده بخش غلات، پنبه ومختصر زعفران و میوه جات و خشکبار است. جمع قراء آن 56 ده کوچک و بزرگ و دارای 18594 تن سکنه است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
باغی است در پایین یمامه. (معجم البلدان). مرغزاری است قریب به یمامه مر بنی یربوع را. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(فِ دَ / دُو)
نام یکی از شهرستان های استان نهم که محدود است از طرف شمال به شهرستان گناباد و کویر نمک، از طرف خاور به دهستان نیمبلوک و دهستان پسکوه از بخش قاین، از جنوب به بخش خوسف و دشت لوط، از باختر به کویر نمک.
آب و هوا: هوای شهرستان فردوس در قسمت بخش حومه و دهستانهای مصعبی، برون، مهویه نسبهً معتدل و در بخشهای بشرویه و طبس گرمسیر است. آب به طور کلی از قنوات است.
ارتفاعات: یک رشته ارتفاعات که از قسمت جنوبی گناباد تا 25هزارگزی دهستان نیگنان امتداد پیدا کرده حدفاصل بین گناباد و فردوس را تشکیل میدهد و در نقاط مختلف اسامی مخصوصی دارد مانند کوه سیاه و کوه عبدلی، کوه شش تو وغیره. رشته ارتفاعات کلات در شمال و شمال خاوری شهرستان فردوس واقع است که دامنۀ جنوبی آن جلگۀ گنابادرا تشکیل میدهد. ارتفاعات دیگر که در شمال، خاور و باختر طبس وجود دارد در نقاط مختلفه با اسامی مخصوص خوانده میشود مانند کوه گلستانه در دهستان دستگردان، شترکوه در دهستان کریت و یک رشتۀ دیگر در باختر فردوس. تا مسافت 24هزارگزی از مرکز شهر که تپه ماهورها به موازات جاده تشکیل یافته معروف به ارتفاعات اسدآباد است.
رودخانه: در منطقۀفردوس رود خانه مهمی که آب آن همیشه در جریان باشد وجود ندارد، رودخانه های محلی در مواقع بارندگی سیل آب در آنها جاری است، مانند رود خانه یخاب و رود پشو که هر دو از کوههای بشرویه سرچشمه میگیرند.
معادن: در اطراف قراء و قصبات شهرستان فردوس معادن زیادی وجود دارد که هنوز استخراج نشده است، فقط معدن روی که در 18هزارگزی جنوب فردوس واقع است فعلاً دارای ساختمانی است که مأمورین ادارۀ معادن از آن محافظت مینمایند. معادن دیگری مانند گوگرد در اطراف چشمۀ آب گرم و معدن آهن در کوههای یخاب و کلات و معدن نفت در زمینهای بین قلعه هور و نصرآباد و دهستان دستگردان به طور محسوس نمایان و هنوز استخراج نشده است.
کارخانه ها و صنایع دستی: گرچه اهالی فردوس ذوق و استعداد فراوان دارند لیکن به واسطۀ نداشتن مکنت کارخانه های مهمی در این شهرستان وجود ندارد، فقط یک کار خانه برق در فردوس به قوه 120 اسب و 240 ولت و یک کارخانه در طبس به قوه 220 ولت و نیز یک کار خانه موتوری آسیا درآن شهر دیده میشود. صنایع دستی عمده شهرستان قالی بافی و چادرشب و کرباس و برک بافی است و در اکثر قراءکارخانه های قالی بافی وجود دارد.
راه: یک راه شوسه که از گناباد منشعب شده از فردوس و بشرویه و طبس استان نهم را به استان هفتم اتصال میدهد و نزدیکترین راه یزد و خراسان است. به اغلب دهستانها و شهرستان ها نیز میتوان اتومبیل برد.
سازمان اداری: شهرستان فردوس از سه بخش به نام حومه، بشرویه و طبس تشکیل شده، جمع قراء و قصبات آن 453 و تعداد نفوس شهرستان 55878 تن است. یک فرودگاه طبیعی در قسمت جنوبی فردوس واقع است که طول آن 1500 گز و عرضش یک هزار گزاست و با کمترین مخارج میتوان آن را به صورت بهترین فرودگاه درآورد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
(خَ)
نام یکی از ملوک فارسی است که بر بنی اسرائیل مسلط شد. (حبیب السیر چ 1 تهران ج 1 ص 50)
لغت نامه دهخدا
(فِ دَ / دُو)
شیرازی. اسمش سیدابوالحسن و متولی یکی از بقاع شریفۀ آن ولایت بوده است. در آن شهر صحبتش اتفاق افتاد. سیدی خلیق و شفیق بود و در جوانی رحلت نمود. از اوست:
مگر آن چاک پیراهن گشادند
که از بوی گلم دیوانه کردند؟
ز می ساقی ! چراغی پیش ره گیر
که مستان گم ره میخانه کردند...
(از مجمعالفصحاء ج 2 ص 382).
رجوع به فارسنامۀ ناصری ج 2 ص 149 و طرائق الحقائق ج 3 ص 148 و انجمن خاقان و ذریعه ج 9 ص 820شود
لغت نامه دهخدا
(قُ)
سعد. قاتل قتیبه بن مسلم است. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(قُ)
نسبت است به قردوس. رجوع به قردوس شود
لغت نامه دهخدا
گونه ای تره که آن را کراث ابوشوشه وگندنای شامی و کراث شامی و قفلوت نیز گویند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قردوع
تصویر قردوع
مورچه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فردوس
تصویر فردوس
بهترین جای در بهشت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قادوس
تصویر قادوس
تگاو آسیاب، دول (دلو)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قرنوس
تصویر قرنوس
لاتینی تازی گشته ال از گیاهان از تیره زغال اخته ای ها ال
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قرعوس
تصویر قرعوس
شتر دو کوهانه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قردود
تصویر قردود
پشته ناهموار، میان پشت درآدمی قردوده پشته ناهموار، سختی زمستان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قردوح
تصویر قردوح
کپی بزرگ سگسر از جانوران
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قرپوس
تصویر قرپوس
کوهه زین زین کوهه جمع قرابیس
فرهنگ لغت هوشیار
قرپوس درپارسی زین کوده زینکوهه پیشکوهه کوهه زین زین کوهه جمع قرابیس
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کردوس
تصویر کردوس
گله بزرگ از اسبان، جمع کرادیس، دسته ای از سواران کتیبه: (بسحر گاهان نا گاهان آواز کلنگ راست چون غیو کند صفدر در کردوسی) (منوچهری)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قربوس
تصویر قربوس
((قَ))
کوه زین
فرهنگ فارسی معین
تصویری از کردوس
تصویر کردوس
((کُ دُ))
گله بزرگ اسبان
فرهنگ فارسی معین
تصویری از فردوس
تصویر فردوس
((فِ دُ))
باغ، بوستان، بهشت
فرهنگ فارسی معین
تصویری از فردوس
تصویر فردوس
جنت
فرهنگ واژه فارسی سره