جدول جو
جدول جو

معنی قرباقه - جستجوی لغت در جدول جو

قرباقه
(قُ قَ / قِ)
رجوع به قرباغه شود
لغت نامه دهخدا
قرباقه
(قُ)
قلعه ای است در شمال مرسیه. (معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
قرباقه
ترکی غوک از جانوران داروک (گویش مازندرانی)
تصویری از قرباقه
تصویر قرباقه
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از کرباشه
تصویر کرباشه
مارمولک، گروهی از جانوران خزنده چابک و شبیه سوسمار با بدن فلس دار و دم بلند که قادرند دم ازدست رفتۀ خود را ترمیم کنند، چلپاسه، کرباسه، باشو، ماتورنگ، کربش، کرفش، کرپوک، کرباشه، کرباشو، کلباسو
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از عربانه
تصویر عربانه
گاری، کالسکه، دلیجان
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از قربانی
تصویر قربانی
ویژگی حیوانی حلال گوشت مانند گاو، گوسفند و شتر که در راه خدا ذبح شده و گوشت آن صدقه داده می شود، برای مثال فدای جان تو گر من فدا شوم چه شود / برای عید بود گوسفند قربانی (سعدی۲ - ۵۹۷)،
آنکه در اثر شرایط بسیار بد به طور ناخواسته کشته یا دچار وضعیت بدی شود مثلاً قربانی زلزله، قربانی جامعۀ نابسامان
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کرباسه
تصویر کرباسه
مارمولک، گروهی از جانوران خزنده چابک و شبیه سوسمار با بدن فلس دار و دم بلند که قادرند دم ازدست رفتۀ خود را ترمیم کنند، چلپاسه، باشو، ماتورنگ، کربش، کربشه، کرفش، کرپوک، کرباشه، کرباشو، کلباسو، برای مثال چاه پر کرباسه و پرکژدمان / خورد ایشان پوست روی مردمان (رودکی - لغت نامه - کرباسه)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از قورباغه
تصویر قورباغه
وزغ، جانوری از ردۀ دوزیستان با پاهای قوی و پره دار که در آب تخم می ریزد، برخی از انواع آن از بدن خود مایعی رقیق و سمّی جدا می کند، نوزاد بی دست و پای آن دارای سر بزرگ، دم دراز و آبشش است
بزغ، غورباغه، وک، غوک، بک، پک، چغز، جغز، غنجموش، مگل، ضفدع، قاس، کلا، کلائو،
در ورزش نوعی شنا مانند حرکات قورباغه در هنگام شنا کردن
فرهنگ فارسی عمید
(بِ گِ)
دهی از دهستان باوی بخش مرکزی شهرستان اهواز در دشت واقع شده و گرم سیری است. سکنۀ آن 125 تن است و آب آن از چاه و محصول آنجا غلات و شغل اهالی زراعت و گله داری است. راه در تابستان اتومبیل رو است. ساکنین از طایفۀ بگان می باشند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا
(قَ / قِ)
رجوع به قورباغه و غوک شود
لغت نامه دهخدا
(قُ غَ / غِ)
قورباغه. قرباقه. (از آنندراج). وزغ. ضفدع. غوک. و رجوع به قورباغه شود
لغت نامه دهخدا
(قَ رَ)
عباس، مکنی به ابوالحسن و مشهور به قرباقی. از شاعران بزرگ است. (معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(قَ رَ قی ی)
نسبت است به قرباقه. (معجم البلدان). رجوع به مادۀ قبل شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از قراقره
تصویر قراقره
قرغرو زن پرچانه: زن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کرباشه
تصویر کرباشه
مارمولک مارمولک
فرهنگ لغت هوشیار
جانوری است از رده ذوحیاتین های بی دم که اندامهای خلفیش بقدر کافی طویلند و موجب جهش حیوان در حرکت می باشند و به علاوه حیوان در آب به وسیله آنها به خوبی شنا می کند. نوزاد قورباغه در موقع خروج از تخم به صورت ماهی کوچکی یا سر مدور و بزرگی است که در آبهای راکد میزید و کاملا آبزی است زیرا دارای برانشی می باشد و پس از دگردیسی به صورت قورباغه بالغ در می آید و می تواند زندگی خاکی نیز داشته باشد، قورباغه به شکل بالغ کاملا هوازی است و برای تنفس باید به سطح آب بیاید مع ذلک مدت چند دقیقه می تواند زیر آب بماند و اکسیژن محلول در آب را از راه پوست بدن جذب نماید 0 قورباغه حیوان بسیار پر خوری است و از حشرات و ماهیهای کوچک تغذیه می کند 0 در حدود 117 گونه از این جانور شناخته شده که در سراسر کره زمین پراکنده اند 0 قورباغه را نباید با وزغ اشتباه کرد زیرا دومی حرکتش به وسیله راه رفتن است و جهش ندارد و به علاوه دارای مردمک چشم عمودی است در حالی که مردمک چشم قورباغه گرد است 0 از سوی دیگر قورباغه در فک فوقانیش دارای دندان است ولی وزغ غالبا فاقد دندان می باشد 0 قورباغه برنگهای مختلف قهوه یی و سبز و خرمایی و صورتی لک و پیس دار مشاهده می شود 0 نوعی قورباغه عظیم الجثه با صدای موحش در ممالک متحده آمریکا وجود دارد که به آن قورباغه گاوی گویند و طولش به 50 سانتیمتر میرسد ضفدع غوک، جمع قورباغگان. قورباغگان راسته ای از ذوحیاتین که فاقد دم هستند ذوحیاتین که فاقد دم هستند و وزغ ها را نیز شامل می شوند غوکان ضفادع 0 توضیح در برخی ماخذ کلمه قورباغگان مرادف با ذوحیاتین ها به کار رفته است
فرهنگ لغت هوشیار
پارچه ایست که طفل نوزاد را بواسطه آن پوشانند تا بدن نازک و لطیف او را محافظت نماید، ته تفنگ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قربانی
تصویر قربانی
قربان (درین لفظ یاء تحتانی زائداست) بنگرید به قربان کرپان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قربوله
تصویر قربوله
پاپیتال پیچک از گیاهان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قرشامه
تصویر قرشامه
باشه ازمرغان شکاری
فرهنگ لغت هوشیار
پیاپی گوی: زن، کورت کوزه گردن باریک راگویند، شش گونه که شترمست برآرد
فرهنگ لغت هوشیار
ترکی از پارسی غورباغه پک داروک (گویش مازندرانی) پتوک (گویش سیستانی)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عربانه
تصویر عربانه
کلی از ابزار های خنیا
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از طاباقه
تصویر طاباقه
مفرد طاباق: از پارسی یک تابوک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پرباله
تصویر پرباله
خانه تابستانی، بالاخانه غرفه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از برباره
تصویر برباره
حجره ای که بالای حجره دیگر باشد بالا خانه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از برباله
تصویر برباله
اسارون
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دریاقه
تصویر دریاقه
می، پاد زهر
فرهنگ لغت هوشیار
درباب. در خصوص راجع به: من درباره تو مضایقه ندارم. توضیح لازم الاضافه است. در خصوص، ار بابت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از درباقی
تصویر درباقی
باقیمانده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قورباغه
تصویر قورباغه
((غِ))
جانور دوزیست از تیره غوکان، معمولاً آبزی که دم و گردن ندارد دارای پوست صاف و دست و پای پره دار با جهش سریع
فرهنگ فارسی معین
تصویری از کرباسه
تصویر کرباسه
((کَ سَ یا سِ))
چلپاسه، سوسمار کوچک. کرپاسو، کرپاسه، کرپاشه، کربس و کربش هم گویند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از درباره
تصویر درباره
در خصوص، در مورد، در رابطه، راجع به، درمورد، در باب
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از قورباغه
تصویر قورباغه
غوک
فرهنگ واژه فارسی سره
فدایی، فداکاری
دیکشنری اردو به فارسی