جدول جو
جدول جو

معنی قرانیطس - جستجوی لغت در جدول جو

قرانیطس
(قَ طُ)
سرسام تیز را گویند خاصه، و سرسام تیز آماس غشاء دماغ باشد نه آماس گوهر دماغ. (ذخیرۀ خوارزمشاهی). ورم وآماس حجاب و ورم دماغ باشد. (برهان). سرسام حاد. (ابوعلی سینا). یقال قرانیطس للورم الحار فی حجاب الدماغ الرقیق و الغلیظ دون جرمه. و سمی به لأنه یضر من قرنطیس و هو الذهن و الرأی. (ابوعلی سینا، مقاله ثالثه فی اورام الرأس از کتاب ثالث قانون چ طهران). ورم و آماس حجاب و ورم دماغ. (آنندراج). سرسام گرم
لغت نامه دهخدا
قرانیطس
یونانی تازی گشته آماس دماغ ورم جرم دماغ
تصویری از قرانیطس
تصویر قرانیطس
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از قراریط
تصویر قراریط
قیراط ها، واحد اندازه گیری وزن الماس و جواهرات، جمع واژۀ قیراط
فرهنگ فارسی عمید
(قَ طِ)
ج قرطس. (ناظم الاطباء). رجوع به قرطس شود، جمع واژۀ قرطس. (ناظم الاطباء). رجوع به قرطس شود
لغت نامه دهخدا
(قُ)
دوده ای است از ازد که به بصره آمدند و در محله ای از آن سکونت کردند و آن محل بنام آنان نامیده شد. (ذیل المنجد)
لغت نامه دهخدا
(قُ)
دروازه ای است در بصره که به طایفۀ قردوس منسوب است و راویانی بدان نسبت دارند. (معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(قَ)
گویند جایی است. (امتاع الاسماع ج 1 ص 9). و کان بعد ذلک یرعی (رسول الله) غثماً لاهل مکه علی قراریط. (امتاع الاسماء)
لغت نامه دهخدا
(قَ)
قاریط. دانۀ تمر هندی. (منتهی الارب). هستۀ تمر هندی. (ناظم الاطباء). حب تمر هندی. (از اقرب الموارد)
جمع واژۀ قیراط. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). رجوع به قیراط شود
لغت نامه دهخدا
(قَ)
درختی است کوهی. برش همچو زیتون قابض است و مجفف و مدمل جهت ریشهای بزرگ و پرگوشت کننده زخمهای ریزه. (منتهی الارب) (از آنندراج). نام درختی کوهی که میوۀ آن سرخ وقابض است. (ناظم الاطباء). نام درختی است بزرگ، و آن در کوههای سردسیر روید. برگ آن مانند برگ آزاددرخت و میوۀ آن شبیه به زیتون باشد لیکن درازتر از زیتون است و چون برسد سرخ شود. اسهال را بغایت نافع است. (برهان). درختی است بزرگ در کوهستان سردسیر روید و ورق وی مانند ورق زیتون آزاددرخت بود و ثمر وی مانند زیتونی دراز و چون نارسیده بود سبز بود و چون رسیده گردد سرخ گردد مانند خون، و آن را خورند و در طعم وی عفوصتی تمام بود و طبیعت آن گرم و قابض بود و موافق اسهال شکم و قرحۀ امعاء بود و چون در طبخ کنند و بخورند و در نمک آب نهند مانند زیتون و رطوبتی که از ورق وی چون تر بود حاصل گردد بسوزانند و بر قوبا مالند نافع بود. (از اختیارات بدیعی). زقال اخته است. (تحفۀ حکیم مؤمن). راهن. آل. سرخک. قرنوس. طاقدانه
لغت نامه دهخدا
(قَ)
جمع واژۀ قرنوص. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). رجوع به قرنوص شود
لغت نامه دهخدا
(قَ)
نام کتابی از افلاطون. (عیون الانباء)
لغت نامه دهخدا
(قَ)
جمع واژۀ قرطاس. (منتهی الأرب) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(قَ)
جمع واژۀ قلنسوه. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). رجوع به قلنسوه شود
لغت نامه دهخدا
(نَ)
دریای آزف. (نخبهالدهر دمشقی فهرست ص 23). در مآخذ قدیم از قبیل تقویم البلدان و مقدمۀ ابن خلدون مانیطش ضبط شده است
لغت نامه دهخدا
(طُ)
این صورت که در برهان قاطع و بعض لغت نامه های دیگر آمده است غلط و مصحف ذیابیطس است. رجوع به ذیابیطس شود
لغت نامه دهخدا
(قَ)
شدائد امور. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
طین کرم است و گویند طین کرمی است. (فهرست مخزن الادویه)
لغت نامه دهخدا
(قَ)
محمد بن احمد اسکافی مکنی به ابواسحاق (281- 357 هجری قمری) منشی محمد بن یاقوت بود. رجوع به خاندان نوبختی عباس اقبال ص 201 و 202 شود
لغت نامه دهخدا
(قَ)
منسوب به قراریط. رجوع به قراریط شود
لغت نامه دهخدا
شرابی است شیرین متخذ از انگور که مسمی است به قریطیقوس. شراب حلوی است که از انگوری که به یونانی فریطیقونس نامند، سازند. (فهرست مخزن الادویه)
لغت نامه دهخدا
اسم خشخاش مقرن است. (فهرست مخزن الادویه)
لغت نامه دهخدا
قصب فارسی. (فهرست مخزن الادویه)
لغت نامه دهخدا
(دَ طُ)
به یونانی بیخ فیلگوش باشد و آن گلی است از جنس سوسن و آنرا به عربی اصل اللوف خوانند. (برهان). و رجوع به دراقنیطون شود
لغت نامه دهخدا
(قَ طُ)
عقل، فهم، ذهن، رای. (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(قَ)
اوائل توجبه. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) ، اوایل سیل با غثاء. (از اقرب الموارد). اوایل توجبه با آنچه آورد. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(قَ)
قران. پول معادل بیست شاهی پول سیاه. رجوع به قران شود
لغت نامه دهخدا
(قَ)
جمع واژۀ قردوس و آن نام پدر طایفه ای است در یمن. (معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
تصویری از قرانی
تصویر قرانی
قرآن را بقرائت خواندن پول معادل بیست شاهی، پول سیاه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قرابیس
تصویر قرابیس
جمع قربوس، کوهه زین ها
فرهنگ لغت هوشیار
مرزیهیدن مرخشگان زبانزد اخترماری (مرخشه نحس) یونانی تازی گشته زغال اخته از گیاهان زغال اخته
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قرنیطس
تصویر قرنیطس
عقل فهم هوش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قراطیس
تصویر قراطیس
جمع قرطاس، رخنه ها، کاغذها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قرنیطس
تصویر قرنیطس
((قَ طُ))
عقل، فهم، هوش
فرهنگ فارسی معین