مخفف آرامگاه. جای آسایش. مهد. مهاد: نهاده برآن دژ دری آهنین هم آرامگه گشت و هم جای کین. فردوسی. ای نسیم سحر آرامگه یار کجاست منزل آن مه عاشق کش عیار کجاست ؟ حافظ. جان بشکرانه کنم صرف گر آن دانۀ در صدف دیدۀ حافظ بود آرامگهش. حافظ. ، مقر. مستقر. وطن. موطن: بسازند و آرایش ره کنند وز آرامگه دست کوته کنند. فردوسی. این همان چشمۀ خورشید جهان افروز است که همی تافت بر آرامگه عاد و ثمود. سعدی. ، کنام: رنگ آن روز غمی گردد و بیرنگ شود که بر آرامگه شیر بگرد آید رنگ. فرخی. ، لانه. آشیانه: معدن زاغ شد آرامگه کبک و تذرو مسکن شیر شد آوردگه گور و غزال. فرخی
مخفف آرامگاه. جای آسایش. مهد. مهاد: نهاده برآن دژ دری آهنین هم آرامگه گشت و هم جای کین. فردوسی. ای نسیم سحر آرامگه یار کجاست منزل آن مه عاشق کش عیار کجاست ؟ حافظ. جان بشکرانه کنم صرف گر آن دانۀ دُر صدف دیدۀ حافظ بود آرامگهش. حافظ. ، مقر. مستقر. وطن. موطن: بسازند و آرایش ره کنند وز آرامگه دست کوته کنند. فردوسی. این همان چشمۀ خورشید جهان افروز است که همی تافت بر آرامگه عاد و ثمود. سعدی. ، کنام: رنگ آن روز غمی گردد و بیرنگ شود که بر آرامگه شیر بگرد آید رنگ. فرخی. ، لانه. آشیانه: معدن زاغ شد آرامگه کبک و تذرو مسکن شیر شد آوردگه گور و غزال. فرخی
آل برمک. برمکیان. فرزندان برمک جد یحیی بن خالد. رجوع به آل برمک در همین لغت نامه و رجوع به تجارب السلف ص 100 و 101 و نامۀ دانشوران ج 2 ص 573 به بعد و قفطی و عیون الانباء ص 132 و 134 و تاریخ بیهقی چ ادیب ص 410 و حبیب السیرو کلمه برامکه و سرّ برد و برمکیه در معجم البلدان و دستورالوزراء صص 34- 56 و صبح الاعشی ج 1 ص 64 و الوزراء و الکتاب و ضحی الاسلام ج ث ص 156، 168 و 269 و موشح 274 و عقدالفرید ج 1 ص 5 و ج 2 ص 52، 159 و ج 4 ص 37، 302 و ج 5 ص 289، 338، 346، 347، 349، 350 و 352 و ج 6 ص 3و دایرهالمعارف فرید وجدی و تاریخ بغداد خطیب و معجم الادباء و ابن خلکان و جحظه برمکی و ابن عساکر ابوالقاسم و ابن سراج ابومحمد جعفر در همین لغت نامه شود
آل برمک. برمکیان. فرزندان برمک جد یحیی بن خالد. رجوع به آل برمک در همین لغت نامه و رجوع به تجارب السلف ص 100 و 101 و نامۀ دانشوران ج 2 ص 573 به بعد و قفطی و عیون الانباء ص 132 و 134 و تاریخ بیهقی چ ادیب ص 410 و حبیب السیرو کلمه برامکه و سُرَّ بُرد و برمکیه در معجم البلدان و دستورالوزراء صص 34- 56 و صبح الاعشی ج 1 ص 64 و الوزراء و الکتاب و ضحی الاسلام ج ث ص 156، 168 و 269 و موشح 274 و عقدالفرید ج 1 ص 5 و ج 2 ص 52، 159 و ج 4 ص 37، 302 و ج 5 ص 289، 338، 346، 347، 349، 350 و 352 و ج 6 ص 3و دایرهالمعارف فرید وجدی و تاریخ بغداد خطیب و معجم الادباء و ابن خلکان و جحظه برمکی و ابن عساکر ابوالقاسم و ابن سراج ابومحمد جعفر در همین لغت نامه شود
سوختگی آتش به چراغ که بباید انداخت. (مهذب الاسماء). آنچه از فتیلۀ دماغۀ چراغ بریده شود هنگامی که از جرم پوشیده شود، آنچه از کنارۀ فتیله سوخته شود. (از اقرب الموارد)
سوختگی آتش به چراغ که بباید انداخت. (مهذب الاسماء). آنچه از فتیلۀ دماغۀ چراغ بریده شود هنگامی که از جرم پوشیده شود، آنچه از کنارۀ فتیله سوخته شود. (از اقرب الموارد)
گرمکیان پارسیانی که در آغاز اسلام به موصل رفتند (گرمک جدی) یونانی ک خارسگ گونه ای از خار نوعی از خار که چون آنرا بشکافند از میان آن کرمهای کوچک بر آید اگر برگ آنرا بکوبند و در فرقه کنند و در میان آن اندک شیری بمالند و آن شیر را بر شیر بسیاری بریزند مانند پنیر بسته شود خس الکلب
گرمکیان پارسیانی که در آغاز اسلام به موصل رفتند (گرمک جدی) یونانی ک خارسگ گونه ای از خار نوعی از خار که چون آنرا بشکافند از میان آن کرمهای کوچک بر آید اگر برگ آنرا بکوبند و در فرقه کنند و در میان آن اندک شیری بمالند و آن شیر را بر شیر بسیاری بریزند مانند پنیر بسته شود خس الکلب