استوانه ای با دو انتهای پهن که به دور آن نخ پیچیده شده باشد، قاب یا ماسورۀ چرخان که برای پیچیدن نخ یا طناب یا فیلم یا نوار یا امثال آن ها به کار می رود چرخ نصب شده روی محوری با دورۀ برآمده برای حمل تسمۀ تخت یا دورۀ شیاردار برای حمل طناب یا تسمۀ جناغی یا زنجیر، پولی، املای دیگر واژۀ غرغره
استوانه ای با دو انتهای پهن که به دور آن نخ پیچیده شده باشد، قاب یا ماسورۀ چرخان که برای پیچیدن نخ یا طناب یا فیلم یا نوار یا امثال آن ها به کار می رود چرخ نصب شده روی محوری با دورۀ برآمده برای حمل تسمۀ تخت یا دورۀ شیاردار برای حمل طناب یا تسمۀ جناغی یا زنجیر، پولی، املایِ دیگر واژۀ غِرغِرِه
شوربا یا ریزه های دیگ افزار و مانند آن که در ته دیگ بماند یا بچسبد. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). آنچه در دیگ بماند یا به ته آن بچسبد از آبگوشت یا ریزه های توابل و جز آن. (از اقرب الموارد) ، آبی که در دیگ ریزند بعد از طعام تا دیگ نسوزد. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). رجوع به قراره شود
شوربا یا ریزه های دیگ افزار و مانند آن که در ته دیگ بماند یا بچسبد. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). آنچه در دیگ بماند یا به ته آن بچسبد از آبگوشت یا ریزه های توابل و جز آن. (از اقرب الموارد) ، آبی که در دیگ ریزند بعد از طعام تا دیگ نسوزد. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). رجوع به قَراره شود
نام آبی است به بادیه و غزوۀ قراقر در آنجا بود. (از اقرب الموارد). نام وادی ای است که اصل آن از دهناء است وگویند آبی است طایفۀ کلب را. (از معجم البلدان)
نام آبی است به بادیه و غزوۀ قراقر در آنجا بود. (از اقرب الموارد). نام وادی ای است که اصل آن از دهناء است وگویند آبی است طایفۀ کلب را. (از معجم البلدان)
آواز کردن شکم. (آنندراج). آوازی که از اندرون شکم شنیده میگردد. (ناظم الاطباء) ، شور و غوغا. (ناظم الاطباء). بمجاز مطلق شور و غوغا. (آنندراج) : بر در دل می نشینم منع دنیا میکنم این قراقر از برای حق تعالی میکنم. میرنجات (از آنندراج). جمع واژۀ قرقره. رجوع به قرقره شود
آواز کردن شکم. (آنندراج). آوازی که از اندرون شکم شنیده میگردد. (ناظم الاطباء) ، شور و غوغا. (ناظم الاطباء). بمجاز مطلق شور و غوغا. (آنندراج) : بر در دل می نشینم منع دنیا میکنم این قراقر از برای حق تعالی میکنم. میرنجات (از آنندراج). جَمعِ واژۀ قَرْقَرَه. رجوع به قرقره شود
وادی ای است طایفۀ کلب را در سماوه از نواحی عراق که خالد بن ولید هنگامی که آهنگ شام داشت در آن فرود آمد و درباره آن گفته اند: ﷲ درّ رافع انی اهتدی خمساً اذا ما سارهاالجیش بکی ما سارها من قبله انس یری فوز من قراقر الی سوی. و شعراء از قراقر فراوان یاد کرده اند. (از معجم البلدان)
وادی ای است طایفۀ کلب را در سماوه از نواحی عراق که خالد بن ولید هنگامی که آهنگ شام داشت در آن فرود آمد و درباره آن گفته اند: ﷲ درّ رافع انی اهتدی خمساً اذا ما سارهاالجیش بکی ما سارها من قبله انس یری فوز من قراقر الی سوی. و شعراء از قراقر فراوان یاد کرده اند. (از معجم البلدان)
بقول اسدی نام جزیره ای است که گرشاسب آنگاه که به جنگ شاه لاقطه رفته بود بدانجا رسید: فتادند روز دهم یکسره به خرم گهی نام او قاقره. (گرشاسب نامه ص 279). و رجوع به ص 283 و 284 همان کتاب شود
بقول اسدی نام جزیره ای است که گرشاسب آنگاه که به جنگ شاه لاقطه رفته بود بدانجا رسید: فتادند روز دهم یکسره به خرم گهی نام او قاقره. (گرشاسب نامه ص 279). و رجوع به ص 283 و 284 همان کتاب شود
دهی است از دهستان قراتوره، بخش دیواندرۀ شهرستان سنندج. واقع در 28000 گزی شمال خاور دیواندره کنار رود خانه ول کشتی. موقع جغرافیایی آن کوهستانی سردسیر و سکنۀ آن 260 تن است. آب آن از چشمه و محصول آن غلات، لبنیات، حبوبات و شغل اهالی زراعت و گله داری است. راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
دهی است از دهستان قراتوره، بخش دیواندرۀ شهرستان سنندج. واقع در 28000 گزی شمال خاور دیواندره کنار رود خانه ول کشتی. موقع جغرافیایی آن کوهستانی سردسیر و سکنۀ آن 260 تن است. آب آن از چشمه و محصول آن غلات، لبنیات، حبوبات و شغل اهالی زراعت و گله داری است. راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
نام شهری است از ترکستان. (غیاث، از آنندراج) ، فرهنگ وصاف نویسد: قراقرم نام تختگاه چنگیزخان است در مغولستان که شمالی دیوار حد ملک چین است و معنی ترکیبی آن رنگ سیاه است بسبب آنکه آن شهر و اطراف آن اکثر ریگ و رنگ آن سیاه میباشد. (آنندراج). نام دیگر آن اردوبالیغ و آن بر کوه قراقرم است شهری است به توران درولایت قرقر. (الفهرست). این شهر را اوکتای قاآن در پای کوه قراقرم بنا نهاد و پایتخت اوایل مغول بود. (تاریخ جهانگشا ج 2). و میان خوارزم و مرو قرار دارد
نام شهری است از ترکستان. (غیاث، از آنندراج) ، فرهنگ وصاف نویسد: قراقرم نام تختگاه چنگیزخان است در مغولستان که شمالی دیوار حد ملک چین است و معنی ترکیبی آن رنگ سیاه است بسبب آنکه آن شهر و اطراف آن اکثر ریگ و رنگ آن سیاه میباشد. (آنندراج). نام دیگر آن اردوبالیغ و آن بر کوه قراقرم است شهری است به توران درولایت قرقر. (الفهرست). این شهر را اوکتای قاآن در پای کوه قراقرم بنا نهاد و پایتخت اوایل مغول بود. (تاریخ جهانگشا ج 2). و میان خوارزم و مرو قرار دارد
جهیرالصوت. شاعر گوید: قدکان هداراً قراقریا. خوش آواز. گویند: حاد قراقری. (از اقرب الموارد). حادی خوش آواز. نسبت است به قراقر. سائق خوش آواز. (منتهی الأرب). رجوع به قراقر شود
جهیرالصوت. شاعر گوید: قدکان هداراً قراقریا. خوش آواز. گویند: حاد قراقری. (از اقرب الموارد). حادی خوش آواز. نسبت است به قراقر. سائق خوش آواز. (منتهی الأرب). رجوع به قراقر شود
دهی است از دهستان چهار دولی بخش مرکزی شهرستان مراغه. واقع در 88هزارگزی جنوب خاوری مراغه و 22هزارگزی خاور شوسۀ شاهین دژ به میاندوآب. موقع جغرافیایی آن کوهستانی و معتدل و سکنۀ آن 246 تن است. آب آن از چشمه سارها و محصول آن غلات، حبوبات، کرچک و بادام و شغل اهالی زراعت و گله داری و صنایع دستی آنان جاجیم بافی است. راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 4)
دهی است از دهستان چهار دولی بخش مرکزی شهرستان مراغه. واقع در 88هزارگزی جنوب خاوری مراغه و 22هزارگزی خاور شوسۀ شاهین دژ به میاندوآب. موقع جغرافیایی آن کوهستانی و معتدل و سکنۀ آن 246 تن است. آب آن از چشمه سارها و محصول آن غلات، حبوبات، کرچک و بادام و شغل اهالی زراعت و گله داری و صنایع دستی آنان جاجیم بافی است. راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 4)
پیشار برشک آمد و دید پیشار شاه سوی تندرستی نبد کار شاه (فردوسی)، شیشه آوند شیشه ای، پیکان دراز شیشه، شیشه کوچک مدور که به صورت مثانه سازند و در آن بول کنند، بول شاش تفسره، حقه باروت. یا قاروه برج. قاروره ای که از بالای برج بسوی دشمن اندازند، نوعی از پیکان، جمع قواریر. یا قاروره بر سنگ زدن، ناخوش کردن عیش منغص کردن عشرت
پیشار برشک آمد و دید پیشار شاه سوی تندرستی نبد کار شاه (فردوسی)، شیشه آوند شیشه ای، پیکان دراز شیشه، شیشه کوچک مدور که به صورت مثانه سازند و در آن بول کنند، بول شاش تفسره، حقه باروت. یا قاروه برج. قاروره ای که از بالای برج بسوی دشمن اندازند، نوعی از پیکان، جمع قواریر. یا قاروره بر سنگ زدن، ناخوش کردن عیش منغص کردن عشرت
غروغر آوای شکم، غوغا (این واژه پارسی است) خوش آوا آواز کردن شکم، آوازی که از درون شکم شنیده شود. یا قراقر بطن. صدای شکم روده ها بر اثر حرکت گازهای موجود در لوله گوارش که گاهی تولید درد شکم شدید می کند، شور و غوغا
غروغر آوای شکم، غوغا (این واژه پارسی است) خوش آوا آواز کردن شکم، آوازی که از درون شکم شنیده شود. یا قراقر بطن. صدای شکم روده ها بر اثر حرکت گازهای موجود در لوله گوارش که گاهی تولید درد شکم شدید می کند، شور و غوغا