- قراط
- قیراط بنگرید به قیراط (تک قرط افرازه ها) (افرازه شعله) چراغ، افرازه چراغ
معنی قراط - جستجوی لغت در جدول جو
- قراط
- چراغ، شعلۀ چراغ
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
جمع قرطف، آبچین ها، قطیفه ها
ترکی تازی گشته ماست ماست ترش جغرات یوغورت ماست ترش
پیمان، نهش، هال، دیدار
چینواد
راه
آنکه چوب تراشد و برابر سازد، تراشنده چوب
پارسی تازی گشته سرتک راه راه روشن شمشیر بران
راه راست، طریق، صراط مستقیم
غلاف شمشیر یا خنجر، نیام
حشرۀ ریزی که به بدن انسان و بعضی حیوانات دیگر می چسبد و خون آن ها را می مکد، کنه
نگه دارنده و تربیت کنندۀ بوزینه
زمان یا مکان ملاقات، آرامش، آسودگی، رای و حکمی که دربارۀ مسئله یا امری صادر شود، عهد و پیمان، پایداری، در علم حقوق حکمی از سوی مقام قضایی
قرار دادن: جا دادن، استوار ساختن، برقرار کردن
قرار داشتن: برقرار بودن، جا داشتن، آرامش داشتن، وعدۀ ملاقات داشتن
قرار گذاشتن: شرط کردن، عهد و پیمان کردن
قرار گرفتن: استوار و محکم شدن، ساکن شدن، جا گرفتن، آرام گرفتن، ثابت گشتن
قرار مدار: بند و بست، شرط، عهد و پیمان
قرار و مدار: بند و بست، شرط، عهد و پیمان، قرار مدار
قرار دادن: جا دادن، استوار ساختن، برقرار کردن
قرار داشتن: برقرار بودن، جا داشتن، آرامش داشتن، وعدۀ ملاقات داشتن
قرار گذاشتن: شرط کردن، عهد و پیمان کردن
قرار گرفتن: استوار و محکم شدن، ساکن شدن، جا گرفتن، آرام گرفتن، ثابت گشتن
قرار مدار: بند و بست، شرط، عهد و پیمان
قرار و مدار: بند و بست، شرط، عهد و پیمان، قرار مدار
رها کردن باد صدادار از مقعد، ضرطه
واحد اندازه گیری وزن الماس و جواهرات، تقریباً برابر با یک پنجم گرم
قنداق، قسمت ته تفنگ که از چوب ساخته می شود، پارچه ای که کودک شیرخوار را در آن می بندند، قنداقه
آب خالص و پاکیزه، زمینی که در آن آب و درخت نباشد
کلات، ده یا قلعه که بر روی کوه ساخته شده باشد، قلعه، پناهگاهی که بر فراز کوه یا جای بلند ساخته شود، ملاذ، پشلنگ، دیز، اورا، حصن، ابناخون، دژ، دز، رخّ، دیزه
تیز گوز باد شکم تیز دهنده گوز دهنده گوزو
تیمر از گیاهان، جمع قرمه، کناره ها کناره پاره ها کناره بریده ها پرده نازک تیمر
ترکی زال نام جایگاه ترکی سیاگروهه از هوشربایان (مخدرات) ترکی سردار مهتر گروه
مامور قرق و خلوت ساختن راه یا محلی قرقچی
درآمیختن
مغولی قراق قرق بنگرید به قرق مامور قرق و خلوت ساختن راه یا محلی قرقچی
کوبنده، دارکوب از پرندگان، سپر، سفت و سخت
برگ شلم فروش (شلم صمغ صمغ عربی)
پاداش دادن، بازرگانی باوام
بابونه از گیاهان، گزنه از گیاهان، لگام تنگ یونانی تازی گشته آلبالو گیلاس بابونه
شکرینه
ثبات و قرار ورزیدن، آرمیدن، آرام گرفتن، آسودگی، استواری، پایداری، آسایش
کنه، سرپستان انتردار کپی دار حشره ای ریز که ببدن حیوانات چسبد و خون آنها را بمکد کنه، جمع قردان
آب صاف پاکیزه بی آمیختگی چیزی