جدول جو
جدول جو

معنی قراسورن - جستجوی لغت در جدول جو

قراسورن
(قَ رَ)
قراسوران. رجوع به قراسوران شود
لغت نامه دهخدا
قراسورن
سرهنگ محافظان قافله آنکه بسرکردگی گروهی از جانب پادشاه در راهها نشیند تا قوافل را از منازل مخوف بسلامت بگذراند امنیه. یا خراج قراسواران. نوعی خراج که سابقا از قری و قصبات می گرفتند (قاجاریه)
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از قراچور
تصویر قراچور
شمشیر دراز، شمشیردار
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از قراسوران
تصویر قراسوران
در دورۀ قاجار، سوار نگهبان راه یا مستحفظ قافله، سوار امنیه
فرهنگ فارسی عمید
(قَ رَ وَ)
دهی از دهستان مرحمت آباد بخش میاندوآب شهرستان مراغه واقع در 4 هزارگزی جنوب خاوری میاندوآب و یکهزارگزی خاور شوسۀ میاندوآب به بوکان. موقع جغرافیایی آن جلگه و معتدل مالاریایی است. سکنۀ آن 1945 تن. آب آن از زرینه رود و محصول آن غلات، حبوبات، چغندر، کرچک. شغل اهالی زراعت و صنایع دستی زنان جاجیم بافی است. راه ارابه رو دارد، و میتوان اتومبیل برد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
(قَ)
نام رودخانه ای است در حوالی خوارزم. (برهان) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(قَ)
آب سیاه. (برهان) (آنندراج). سیاهرود. قره سو و رجوع به قره سو شود
لغت نامه دهخدا
(قِ)
رودخانه ای است نزدیک کرمانشاه. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
زنبق بدبو. (دزی). ایرسا. ایرسا را به سریانی عقارا سوسانی نامند. (مخزن الادویه) (تحفۀ حکیم مؤمن در کلمه ایرسا). قاسورس ظاهراً مصحف عقارا سوسانی است
لغت نامه دهخدا
(قَ قَ)
سرب. (بهار عجم) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (اشتینگاس)
لغت نامه دهخدا
(قَ وُ)
دهی است از دهستان کله بوز بخش میانۀ شهرستان میانه واقع در 18 هزارگزی جنوب میانه و 8 هزارگزی راه شوسۀ میانه به تبریز. موقع جغرافیایی آن کوهستانی معتدل است. سکنۀ آن 63 تن است. آب آن از چشمه است و محصول آن غلات، پنبه، برنج، و شغل اهالی زراعت و گله داری است. راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
(قُرْ را)
جمع واژۀ قرّاء. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(دِ)
مشروبی کمی تلخ که از برنج می سازند. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(قَ)
زردشتی، نام یکی از زردشتیان که در دیوان کاتبی نیشابوری شاعر قرن نهم از او نام برده شده، رجوع به از سعدی تا جامی ص 550 و فهرست اعلام آن کتاب شود
لغت نامه دهخدا
(قِطَ)
دهی است از دهستان نجف آباد شهرستان بیجار. واقع در 24000هزارگزی خاور نجف آباد و 7000گزی جنوب شوسۀ بیجار به سنندج. موقع جغرافیایی آن تپه ماهور سردسیر و سکنۀ آن 650 تن است. آب آن از چشمه و محصول آن غلات، لبنیات، میوه و شغل اهالی زراعت و گله داری و صنایع دستی زنان قالیچه و جاجیم بافی است. دبستان و راه مالرو دارد. تابستان اتومبیل میتوان برد. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
(قَ نَ)
نام یکی از دهستانهای ششگانه بخش دیواندرۀ شهرستان سنندج است. این دهستان در خاور بخش واقع است از طرف شمال و خاور به دهستان سیاه منصور، شهرستان بیجار از طرف جنوب به دهستان نجف آباد شهرستان بیجار از طرف جنوب باختر به دهستان سارال از باختر به دهستان اوباتو بخش دیواندره. وضع طبیعی، منطقه ای است کوهستانی کم شیب و خاکی مستعد زراعت غلات، دیم، هوای آن سردسیر ولی نقاط کنار رودخانه نسبتاً معتدل است. بلندترین کوه دهستان کوه قراتوره است که در شمال خاوری دهستان واقع شده و ارتفاع قلۀ آن 2197 متر است. گودترین نقطۀ دهستان (آبادی قزگه) 1667 متر از سطح دریا ارتفاع دارد. رود خانه قزل اوزن در جنوب این دهستان از باختر به طرف خاور جریان دارد و از دهستان سارال سرچشمه گرفته به طرف شهرستان بیجار جاری است. سه رودخانه بشرح زیر از این دهستان گذشته به رودخانه قزل اوزن ملحق میگردند: 1- رود خانه رنگین: این رودخانه از دره و دامنه های خاوری کوه حاجی سید در دهستان اوباتو سرچشمه گرفته از کنار قصبۀ دیواندره گذشته، در 8000گزی قصبه به رود خانه قزل اوزن ملحق می شود. 2- رودخانه ول کشتی که از دهستان اوباتو سرچشمه گرفته در طول دهستان جاری و اکثر قراء دهستان طرفین آن واقع شده و از آب رود مذکور استفاده مینمایند و در اراضی آبادی گنبد شهرستان بیجار به رودخانه قزل اوزن میریزد.
3- رود خانه قره گل: از ارتفاعات تگرباری سرچشمه گرفته، پس از مشروب نمودن چند قریه از این دهستان دراراضی حسین آباد کمرزرد شهرستان بیجار به قزل اوزن منتهی میشود. راه شوسۀ سنندج به سقز از انتهای جنوب خاوری دهستان میگذرد. قصبۀ دیواندره مرکز دهستان و بخش کنار راه شوسه واقع شده است. دهستان قراتوره از 50 آبادی تشکیل شده سکنۀ آن در حدود 12هزار تن است. قراء مهم آن بشرح زیر است: قلعه، روتله، وزمان، گاوشله، شالی شال، پاپاله، قراگل، دربند. محصول عمده دهستان، غلات است که اکثر به طور دیم بدست می آید. اراضی دهستان برای دیم کاری بسیار مناسب و حاصل خیز است. نگاهداری گوسفند در کلیۀ قراء معمول است. لبنیات، پشم گوسفند از صادرات عمده دهستان میباشد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
طالیفراست. (فهرست مخزن الادویه)
لغت نامه دهخدا
(قَ)
قراسورن. سرهنگ محافظین قافله و محافظین راه. (ناظم الاطباء). کسی که به سرکردگی فوجی از طرف سلاطین در راهها بنشیند تا قوافل را از منازل مخوفه محفوظ بگذارند و معنی ترکیبی آن در ترکی سپاهی راننده، قراسپاهی و سورن راننده:
آخر آن چهره قراسورن خط خواهد شد
بس که خال تو ره قافلۀ مور زند.
محسن تأثیر (از آنندراج).
، (خراج...) نوعی خراج بوده است که سابقاً از قراء میگرفته اند. (مرآت البلدان ج 1 ص 337)
لغت نامه دهخدا
تصویری از قراچور
تصویر قراچور
ترکی شمشیر شمشیر، شمشیر دراز
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قرقسون
تصویر قرقسون
ک سرب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قره سورن
تصویر قره سورن
ترکی سپاهیران، جندار
فرهنگ لغت هوشیار
ترکی شمشیر، شمشیربند، شمشیر زن شمشیر دار شمشیر زن، شمشیر (دراز)، ترکی شمشیر آبدار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قراقورم
تصویر قراقورم
مغولی سیاریگ سیاریگستان نام تختگاه چنگیرخان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قراسو
تصویر قراسو
ترکی سیاه رود سیاه آب
فرهنگ لغت هوشیار
ترکی سپاهیران، جندار سرهنگ محافظان قافله آنکه بسرکردگی گروهی از جانب پادشاه در راهها نشیند تا قوافل را از منازل مخوف بسلامت بگذراند امنیه. یا خراج قراسواران. نوعی خراج که سابقا از قری و قصبات می گرفتند (قاجاریه)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قراسوران
تصویر قراسوران
((قَ))
قره سوران. قراسورن، سرهنگ محافظان قافله، آن که به سرکردگی گروهی از جانب پادشاه در راه ها نشیند تا قوافل را از منازل مخوف به سلامت بگذراند، امنیه
فرهنگ فارسی معین
امنیه، راهدار، ژاندارم، قره سوران
فرهنگ واژه مترادف متضاد
خراسان
فرهنگ گویش مازندرانی
آروغ
فرهنگ گویش مازندرانی