جدول جو
جدول جو

معنی قراریطی - جستجوی لغت در جدول جو

قراریطی
(قَ)
منسوب به قراریط. رجوع به قراریط شود
لغت نامه دهخدا
قراریطی
(قَ)
محمد بن احمد اسکافی مکنی به ابواسحاق (281- 357 هجری قمری) منشی محمد بن یاقوت بود. رجوع به خاندان نوبختی عباس اقبال ص 201 و 202 شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از قراریط
تصویر قراریط
قیراط ها، واحد اندازه گیری وزن الماس و جواهرات، جمع واژۀ قیراط
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از قرایی
تصویر قرایی
زهد ورزیدن، برای مثال فتادم در میان دردنوشان / نهادم زهد و قرایی به در باز (عطار۵ - ۳۳۳)، ای برآورده سر کبر از گریبان نفاق / نه به رعناییت یار و نه به قرایی قرین (سنائی۲ - ۲۸۳)
فرهنگ فارسی عمید
(خَ یِ)
محمد بن جعفر خرایطی، مکنی به ابوبکر از اخباریان حسن است و او را تصانیف نیکوست. خرایطی در شام سکونت گزید و بدانجاحدیث گفت. او احادیث خود را از اهل حدیث شنید و بعدبدمشق رفت و سپس به عسقلان و در آنجا بحدود 327 یا 324 ه. ق. جهان را بدرود گفت. (از انساب سمعانی)
لغت نامه دهخدا
(قَ)
اقراری، قبولی. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(قَ)
مؤلف آتشکده آرد: از شاعران گیلان است و جوانی است مستعد که در خدمت خان احمدخان به رتق و فتق کارهای مردم همت می گماشته بعد از انقلاب حرکت کرده و به قزوین آمده. اسمش مولانانورالدین محمد است. این چند شعر از او انتخاب شد:
از آن چون صید ناوک خورده از پیشت گریزانم
که شاید شغل صیدم فارغت ازدیگران سازد.
*
ناورد تاب وداعش دل بی تاب ای کاش
که نهان بار سفر بندد و غافل برود.
*
مردم از نومیدی و شادم که نومید از تو ساخت
سختی جان دادنم امیدواران ترا.
*
مگر از خانه برون بود که شب در کویش
هیچ ذوقم به نگاه در و دیوار نبود.
*
من از جفاش نترسم ولی از آن ترسم
که عمر من به جفا کردنش وفا نکند.
*
از امتداد گردون شادم که میتوان کرد
بیگانه وار با او آغاز آشنائی.
*
نالۀ من گر اثری داشتی
یار ز حالم خبری داشتی
آنکه به من از همه دشمن تر است
کاش ز من دوست تری داشتی.
(آتشکدۀ آذر چ دکتر شهیدی ص 168)
لغت نامه دهخدا
(قَ)
جایگاهی است در شش میلی واقصه که در بین عقبه و واقصه واقع است و خرابه ها و قبه های کوچک در آن مشاهده میشود. (از معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(قَ ری ی)
درزی. (منتهی الارب) (آنندراج). خیاط. (اقرب الموارد) ، نای زن. (منتهی الارب) (آنندراج). قصب زن. نایی. (از اقرب الموارد) ، مرد شهرباش که از کسی احسان نخواهد، هر پیشه ور. (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
حب خروع است. (فهرست مخزن الادویه)
لغت نامه دهخدا
(قَ طی ی)
نسبت است به قراطه که از بلاد اندلس میباشد. (از انساب سمعانی)
لغت نامه دهخدا
سلیمان خان از سلاطین بهار و بنگاله بود که به سال 971 هجری قمری (= 1563 میلادی) بسلطنت رسید. خاندان سلیمان قرارانی را امپراتوران مغول از میان برداشتند. (از طبقات سلاطین اسلام لین پول ص 278)
لغت نامه دهخدا
(قَ کَ)
نقصان مالیات ولایت. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(قَ)
استراحت، امان و آسودگی، صلح و آشتی، محافظت. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(قَ طُ)
سرسام تیز را گویند خاصه، و سرسام تیز آماس غشاء دماغ باشد نه آماس گوهر دماغ. (ذخیرۀ خوارزمشاهی). ورم وآماس حجاب و ورم دماغ باشد. (برهان). سرسام حاد. (ابوعلی سینا). یقال قرانیطس للورم الحار فی حجاب الدماغ الرقیق و الغلیظ دون جرمه. و سمی به لأنه یضر من قرنطیس و هو الذهن و الرأی. (ابوعلی سینا، مقاله ثالثه فی اورام الرأس از کتاب ثالث قانون چ طهران). ورم و آماس حجاب و ورم دماغ. (آنندراج). سرسام گرم
لغت نامه دهخدا
(قَ)
گویند جایی است. (امتاع الاسماع ج 1 ص 9). و کان بعد ذلک یرعی (رسول الله) غثماً لاهل مکه علی قراریط. (امتاع الاسماء)
لغت نامه دهخدا
(قَ)
قاریط. دانۀ تمر هندی. (منتهی الارب). هستۀ تمر هندی. (ناظم الاطباء). حب تمر هندی. (از اقرب الموارد)
جمع واژۀ قیراط. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). رجوع به قیراط شود
لغت نامه دهخدا
(اَ مَ)
ابن محمد قراریطی، مکنی به ابواسحاق. او وزیر متقی عباسی بود و در 331 ه. ق. ناصرالدوله بن حمدان، او را گرفته و جای او را به ابوالعباس احمد بن عبدالله الاصبهانی داد. در متن مجمل التواریخ بجای القراریطی، القرامطی آمده. رجوع بمجمل التواریخ و القصص ص 379 شود
لغت نامه دهخدا
درزی، گوشتفروش، پیشه ور، نای زن، شهرباش (دربخشی از مازندران) مزیر کارگر مزدبگیر کشاورزی (گویش مازندرانی)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قراعینی
تصویر قراعینی
سیه چشمه نام جایگاه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قراقاطی
تصویر قراقاطی
ترکی اورشین (گویش گیلکی)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قرانیطس
تصویر قرانیطس
یونانی تازی گشته آماس دماغ ورم جرم دماغ
فرهنگ لغت هوشیار
کارگر قراردادی
فرهنگ گویش مازندرانی