دارای پایداری، منصوب و مقرر و برقرار. تعیین شده. قول. شرط. پیمان، اقرار، دستور، قانون، ختم عمل، قرارنامه. (ناظم الاطباء). - صلح قرارداد، صلحی که بواسطۀ عهد و پیمان تعیین و قرار شده باشد. (ناظم الاطباء)
دارای پایداری، منصوب و مقرر و برقرار. تعیین شده. قول. شرط. پیمان، اقرار، دستور، قانون، ختم عمل، قرارنامه. (ناظم الاطباء). - صلح قرارداد، صلحی که بواسطۀ عهد و پیمان تعیین و قرار شده باشد. (ناظم الاطباء)
مسلم الثبوت. (آنندراج). معین کرده. (ناظم الاطباء) ، ثابت گشته. مقررشده. برقرارگشته. (ناظم الاطباء) ، عهدبسته. پیمان بسته: با خویش اگر قرار قتلم بدهی معشوق قرارداده ای خواهی شد. محسن تأثیر (از آنندراج)
مسلم الثبوت. (آنندراج). معین کرده. (ناظم الاطباء) ، ثابت گشته. مقررشده. برقرارگشته. (ناظم الاطباء) ، عهدبسته. پیمان بسته: با خویش اگر قرار قتلم بدهی معشوق قرارداده ای خواهی شد. محسن تأثیر (از آنندراج)