جدول جو
جدول جو

معنی قرادسی - جستجوی لغت در جدول جو

قرادسی
(قُ دِ)
نسبت است به درب القرادیس در دمشق. (انساب سمعانی). رجوع به قرادیس شود
لغت نامه دهخدا
قرادسی
(قُ دِ)
معلی بن زیاد مکنی به ابوالحسن از محدثان و از مردم بصره است. وی از حسین و ابوغالب روایت کندو هشام بن حسان از او روایت دارد. (انساب سمعانی). محدث در نظر مسلمانان به عنوان یک فرد متخصص در علم حدیث شناخته می شود که تلاش دارد تا روایات پیامبر اسلام را بدون کم و کاست به نسل های بعدی منتقل کند. این افراد با بهره گیری از دانش رجال و درایه حدیث، توانایی تشخیص صحت احادیث را دارند و در صورت صحت، این احادیث را ثبت و نقل می کنند تا از تحریف یا تغییر در سنت نبوی جلوگیری شود.
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از برادری
تصویر برادری
برادر بودن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فرادیس
تصویر فرادیس
فردوس ها، باغ ها، بستان ها، بهشت ها، جمع واژۀ فردوس
فرهنگ فارسی عمید
(قُ)
دروازه ای است در بصره که به طایفۀ قردوس منسوب است و راویانی بدان نسبت دارند. (معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(قُ)
دوده ای است از ازد که به بصره آمدند و در محله ای از آن سکونت کردند و آن محل بنام آنان نامیده شد. (ذیل المنجد)
لغت نامه دهخدا
(قَ)
جمع واژۀ قردوس و آن نام پدر طایفه ای است در یمن. (معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(قُ ؟)
دهی است از دهستان پیشخور، بخش رزن شهرستان همدان. واقع در 36000 گزی جنوب خاوری قصبۀ رزن کنار راه مالرو قلقل آباد به ده دوان. موقع جغرافیایی آن جلگه و معتدل مالاریایی است. سکنۀ آن 148 تن میباشد. آب آن از قنات و محصول آن غلات و لبنیات و شغل اهالی زراعت و گله داری است. راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
(دِ سی ی)
رستم بن اسامه، مکنی به ابونعمان. وی از ابوالاحوص و علی بن مسهر و ابوبکر بن عباس و ابوخالد احمر و عمار بن سیف و عیسی بن یونس روایت کند. ابوحاتم از او حدیث شنیده و در مکه و قادسیه نوشته است. (الانساب سمعانی)
علی بن احمد قطان. از عبدالحمید بن صالح روایت کرده و جعفر بن محمد بن نصیر خلدی از او روایت کند. (سمعانی)
لغت نامه دهخدا
تصویری از قراسیا
تصویر قراسیا
آلبالو
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قلانسی
تصویر قلانسی
دستادوز دستافروش منسوب به قلانس کلاهدوز کلاه فروش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قرابتی
تصویر قرابتی
منسوب به قرابت مربوط و متعلق به خویشاوندی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قراداغ
تصویر قراداغ
ترکی سیاکوه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قرابیس
تصویر قرابیس
جمع قربوس، کوهه زین ها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قراطیس
تصویر قراطیس
جمع قرطاس، رخنه ها، کاغذها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قراقچی
تصویر قراقچی
مامور قرق و خلوت ساختن راه یا محلی قرقچی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قادسیه
تصویر قادسیه
پارسی تازی گشته کادسی نام دهی در ایران پیش از اسلام
فرهنگ لغت هوشیار
جمع فردوس، از رشته اوستایی پردیسگان بهشت ها باغ های بهشتی باغ بوستان، جمع فرادیس، بهشت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از برادری
تصویر برادری
اخوت وبرادر بودن، خویشی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قادسی
تصویر قادسی
منسوب به قادسیه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قراغچی
تصویر قراغچی
قرقچی بنگرید به قرقچی مامور قرق و خلوت ساختن راه یا محلی قرقچی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قراغچی
تصویر قراغچی
((قُ))
قراقچی. قرقچی، مأمور قرق و خلوت ساختن راه یا محلی، قرقچی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از قلانسی
تصویر قلانسی
((قَ))
منسوب به قلانس، کلاه دوز، کلاه فروش
فرهنگ فارسی معین
تصویری از برادری
تصویر برادری
Brotherhood, Fraternal, Fraternization
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از برادری
تصویر برادری
fraternité, fraternel, fraternisation
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از برادری
تصویر برادری
fratellanza, fraterno, fraternizzazione
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از برادری
تصویر برادری
broederschap, broederlijk, verbroedering
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از برادری
تصویر برادری
hermandad, fraternal, confraternización
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از برادری
تصویر برادری
братство , братский , братание
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از برادری
تصویر برادری
fraternidade, fraternal, confraternização
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از برادری
تصویر برادری
兄弟情谊 , 兄弟般的 , 结交
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از برادری
تصویر برادری
braterstwo, braterski, fraternizacja
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از برادری
تصویر برادری
братерство , братський , братання
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از برادری
تصویر برادری
Brüderlichkeit, brüderlich, Verbrüderung
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از برادری
تصویر برادری
ความเป็นพี่น้อง , เป็นพี่น้อง , ความสัมพันธ์ฉันมิตร
دیکشنری فارسی به تایلندی