جدول جو
جدول جو

معنی قذعمیل - جستجوی لغت در جدول جو

قذعمیل
(قُ ذَ)
پیر کهن سال. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(عَ)
عامل و کارگزار و تحصیلدار. (ناظم الاطباء) ، آنکه در تجارت با او داد و ستد کنی و او نیز با تو داد و ستد کند. (از المنجد) ، وکیل و نمایندۀ تاجر در جهات مختلف. (از المنجد) ، در تداول امروزین عرب زبانان، عمیل بمعنی مزدور و عامل بیگانه به کار می رود. ج، عملاء
لغت نامه دهخدا
(تَ)
نوعی از رفتن شتر. (تاج المصادر بیهقی). نوعی از رفتار شتر. رفتار نرم یا رفتار برتر از عنق که نوعی از رفتار ستور است. ذمل. ذمول. ذملان
لغت نامه دهخدا
(ذُ مَ)
نامی از نامهای مردان عرب است
لغت نامه دهخدا
(قَ)
خرگوش نر. (منتهی الارب) (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(قَ)
مصحف قعبل است، و آن نام نباتی است که سقراطون نیز خوانده میشود. رجوع به قعبل شود
لغت نامه دهخدا
(قَ مَ)
غوشنه. غوشیشه. (زمخشری)
لغت نامه دهخدا
(قُ عُ / قِ عَ)
ناکس. فرومایه، خوار. بی قدر. (منتهی الارب) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(قِ)
پدر قبیله ای است. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(قُ ذَ مِ)
شتر سطبر و شگرف اندام. (اقرب الموارد) (منتهی الارب) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(قُ مِ)
فراخ. (منتهی الارب) (آنندراج). واسع. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(اِ)
برانگیختن کسی را بر رفتار نرم. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد). برانگیختن اشتر را بر رفتار نرم. (المنجد)
لغت نامه دهخدا
(بَ)
مزد کارکن دادن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). مزد کاری دادن. (آنندراج) (از اقرب الموارد) ، امارت دادن کسی را و مستولی گردانیدن بر قومی. یقال: عمل فلان علیهم (مجهولاً). (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(قَ)
شتران دوکوهانه. (مفاتیح)
لغت نامه دهخدا
تصویری از ذمیل
تصویر ذمیل
رفتن شتابان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قرمیل
تصویر قرمیل
فرانسو تازی گشته گیاه مروارید علف مروارید
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تعمیل
تصویر تعمیل
کار فرمایی، کار گماری، مزد کار دادن، کارگردانی
فرهنگ لغت هوشیار
لپ گونه
فرهنگ گویش مازندرانی
رعایت، انطباق
دیکشنری اردو به فارسی