شوربا یا ریزه های دیگ افزار و مانند آن که در ته دیگ بماند یا بچسبد. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). آنچه در دیگ بماند یا به ته آن بچسبد از آبگوشت یا ریزه های توابل و جز آن. (از اقرب الموارد) ، آبی که در دیگ ریزند بعد از طعام تا دیگ نسوزد. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). رجوع به قراره شود
شوربا یا ریزه های دیگ افزار و مانند آن که در ته دیگ بماند یا بچسبد. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). آنچه در دیگ بماند یا به ته آن بچسبد از آبگوشت یا ریزه های توابل و جز آن. (از اقرب الموارد) ، آبی که در دیگ ریزند بعد از طعام تا دیگ نسوزد. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). رجوع به قَراره شود
سرای خرد از دار که جز صاحبش داخل نشود. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). خانه فراخ استوار، و گویند از خانه کوچک تر بود. (اقرب الموارد) ، آنچه در پرویزن باقی بماند سپس بیختن، آنچه برآید از اسپست به اول کوفتن، پوست روی دانه. (اقرب الموارد) (منتهی الارب) ، دانه ای که در کفه بماند بعد کوفتن. (منتهی الارب) ، ما سقی الربیع. (اقرب الموارد)
سرای خُرد از دار که جز صاحبش داخل نشود. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). خانه فراخ استوار، و گویند از خانه کوچک تر بود. (اقرب الموارد) ، آنچه در پرویزن باقی بماند سپس ِ بیختن، آنچه برآید از اسپست به اول کوفتن، پوست روی دانه. (اقرب الموارد) (منتهی الارب) ، دانه ای که در کفه بماند بعدِ کوفتن. (منتهی الارب) ، ما سقی الربیع. (اقرب الموارد)
پوست از درخت بازکرده. (منتهی الارب) ، آنچه از پوست باز کردن و رندیدن آن برافتد. (منتهی الارب) ، رندش روده ها و پاره های پوست که از روده هاء خداوند سحج بیرون آید. (از ذخیرۀ خوارزمشاهی) : و اسهال که با قشاره بود بیشتری از قروح معده بود... و اگر از روده های برسوئین باشد قشاره باریک و خرد بود و اگر از روده های فروسوئین باشد قشاره غلیظ و بزرگ بود. (ذخیرۀ خوارزمشاهی)
پوست از درخت بازکرده. (منتهی الارب) ، آنچه از پوست باز کردن و رندیدن آن برافتد. (منتهی الارب) ، رندش روده ها و پاره های پوست که از روده هاء خداوند سحج بیرون آید. (از ذخیرۀ خوارزمشاهی) : و اسهال که با قشاره بود بیشتری از قروح معده بود... و اگر از روده های برسوئین باشد قشاره باریک و خرد بود و اگر از روده های فروسوئین باشد قشاره غلیظ و بزرگ بود. (ذخیرۀ خوارزمشاهی)
کوس اشتران، درد غند (غند قند) چکانه (قطره چکان) چکه، آب کم بستن شتران بر نسقی واحد و پشت سر هم، دردی که از جوشاندن قند سفید به دست آید: (قناد)، . . ششم کرت بجوشانند (قند سفید را) دردی ماند که آن را قطاره خوانند بغایت سیاه و کدر بود
کوس اشتران، درد غند (غند قند) چکانه (قطره چکان) چکه، آب کم بستن شتران بر نسقی واحد و پشت سر هم، دردی که از جوشاندن قند سفید به دست آید: (قناد)، . . ششم کرت بجوشانند (قند سفید را) دردی ماند که آن را قطاره خوانند بغایت سیاه و کدر بود
توانایی توانستن، آماده ساختن، توانگری، ترکی تازی گشته (معرب) از ریشه سنسکریت پارسی است کتاره در این خانه چهار ستت مخالف کشیده هر یکی بر تو کتاره (ناصر خسرو کوادیانی)
توانایی توانستن، آماده ساختن، توانگری، ترکی تازی گشته (معرب) از ریشه سنسکریت پارسی است کتاره در این خانه چهار ستت مخالف کشیده هر یکی بر تو کتاره (ناصر خسرو کوادیانی)