جدول جو
جدول جو

معنی قذاذه - جستجوی لغت در جدول جو

قذاذه
(قُ ذَ)
تراشۀ زر و سیم و جز آن. (اقرب الموارد) (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). ج، قذاذات. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
قذاذه
تراشه سونش تراشیده موی
تصویری از قذاذه
تصویر قذاذه
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از جذاذه
تصویر جذاذه
ریزۀ زر
فرهنگ فارسی عمید
(اِ رِ)
بدحال شدن. بذاذ. بذذ. بذوذه. (از منتهی الارب) (از ناظم الاطباء) (از آنندراج) (از المصادر زوزنی).
لغت نامه دهخدا
(قَذْ ذا فَ)
یکی قذّاف. (منتهی الارب). رجوع به قذاف شود
لغت نامه دهخدا
(رُب ب)
پلید گردیدن. (اقرب الموارد) (منتهی الارب) (آنندراج). و این از باب سمع و نصر وکرم هر سه آمده است. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(قَ ءَ)
خاشاک که در چشم افتد. ج، قذاء. جج، اقذاء
لغت نامه دهخدا
(زَ خَ رَ)
لذاذ. خوشمزه یافتن چیزی را. (منتهی الارب). مزه یافتن. (منتهی الارب) (زوزنی) : لذ هو، مزه دار و بامزه گردید. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(ذَ)
ما یدع الناس شاذهو لاقاذه، فروگذار نمیکند هیچکس را. او دلاور است میکشد هر که را می بیند. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(قَ)
واحدقذی ̍. (منتهی الارب) (آنندراج). رجوع به قذی شود
لغت نامه دهخدا
(قِ)
جمع واژۀ قذّ جج اقذّ. (منتهی الارب). تیر باپرو تیر بی پر و هموار تراشیدۀ بی خم. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
تصویری از بذاذه
تصویر بذاذه
پراشیدگی (بد حالی) سخت گذرانی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لذاذه
تصویر لذاذه
لذاذت درفارسی: هونیاکی خوشمزگی مزه یافتن مزه کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قذاه
تصویر قذاه
خاشاک در چشم یا در جام می
فرهنگ لغت هوشیار