جدول جو
جدول جو

معنی قدوری - جستجوی لغت در جدول جو

قدوری
(قُ)
نسبت است به قدور و آن جمع قدر به معنی دیگ است. منسوب به بیع قدور. (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
قدوری
(قُ)
احمد بن محمد بن احمد بن جعفر فقیه حنفی مکنی به ابوالحسین از اکابر علمای حنفی است. رجوع به ابن خلکان و قاموس الاعلام ترکی ج 5 و فوائدالبهیه و ریحانه الادب ج 3 ص 282 و رجوع به ابوالحسین قدوری شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از قوری
تصویر قوری
ظرف چینی یا فلزی لوله دار که در آن چای، قهوه، گل گاوزبان و مانند آن را دم می کنند و کنار آتش یا روی سماور می گذارند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از قدور
تصویر قدور
قدرها، دیگ ها، مرجل ها، جمع واژۀ قدر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از قدوسی
تصویر قدوسی
ملکوتی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از دوری
تصویر دوری
بشقاب، بشقاب بزرگ
فرهنگ فارسی عمید
کافور است. (فهرست مخزن الادویه)
لغت نامه دهخدا
(مُ دَوْوَ)
گردی. تدویر. (فرهنگ فارسی معین). مدوربودن: رکن ها درمالیده است تا به مدوری مایل است. (سفرنامۀ ناصرخسرو از فرهنگ فارسی معین)
لغت نامه دهخدا
(قِلْ لَ ری ی)
نسبت است به قلوریه. (معجم البلدان). رجوع به قلوریه شود
لغت نامه دهخدا
(قَ لَوْ وَ ری ی)
نسبت است به قلوره. (از انساب سمعانی). رجوع بدان کلمه شود
لغت نامه دهخدا
(قَ)
نسبت است به قرور، اسب درازجثۀ درازدست وپای. (ازمنتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(رَءْ)
توانستن. (منتهی الارب) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(قُدْ دو)
ملکوتی. رجوع به قدوس شود
لغت نامه دهخدا
(قُ)
جائی است در جزیره یا در بابل. (منتهی الارب) (معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(حَدْ وَ)
حالت و چگونگی حدور. محدودیت. تناهی
لغت نامه دهخدا
در تازی نیامده گردی گرد گونگی گردی تدویر: و رکنها درمالیده است تا به مدوری مایل است
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دوری
تصویر دوری
دور بودن، غربت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قدوره
تصویر قدوره
توانستن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قدوسی
تصویر قدوسی
اشویی پاکیزه منسوب به قدوس ملکوتی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قدور
تصویر قدور
توانستن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قدری
تصویر قدری
کمی اندکی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قوری
تصویر قوری
پارسی است غوری غوری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قدری
تصویر قدری
((قَ دَ))
منسوب به قدر (معتقد به تقدیر و سرنوشت از پیش تعیین شده)، مقابل جبری
فرهنگ فارسی معین
تصویری از قوری
تصویر قوری
ظرفی کوچک، کمابیش استوانه یا کروی برای دم کردن چای
فرهنگ فارسی معین
تصویری از دوری
تصویر دوری
((دُ))
دورانی، بشقاب بزرگ مقعر
فرهنگ فارسی معین
تصویری از قدری
تصویر قدری
((قَ))
مقداری، اندکی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از دوری
تصویر دوری
هجران
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از قوری
تصویر قوری
غوری
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از قدری
تصویر قدری
اندکی، کمی
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از دوری
تصویر دوری
Remoteness
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از دوری
تصویر دوری
удаленность
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از دوری
تصویر دوری
Entfernung
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از دوری
تصویر دوری
віддаленість
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از دوری
تصویر دوری
odległość
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از دوری
تصویر دوری
偏远
دیکشنری فارسی به چینی