پرنده ای آبچر، وحشی و حلال گوشت با پاهای بلند، گردن دراز و دم کوتاه که هنگام پرواز در آسمان دسته دسته به شکل مثلث حرکت می کنند، کلنگ، باتر، در علم نجوم از صورت های فلکی در نیمکرۀ جنوبی آسمان
پرنده ای آبچر، وحشی و حلال گوشت با پاهای بلند، گردن دراز و دم کوتاه که هنگام پرواز در آسمان دسته دسته به شکل مثلث حرکت می کنند، کلنگ، باتر، در علم نجوم از صورت های فلکی در نیمکرۀ جنوبی آسمان
نخلستانهای کوچکی است در یمامه و متعلق است به بنی قیس بن ثعلبه. قبر اعشی شاعر در همین جاست، و آورده اند که نام قدیمی ’اثافث’ یمن در دورۀ جاهلیت درنا بوده است. (از معجم البلدان) گویند بابی است از ابواب فارس در طرف پایین و چندمنزلی حیره. (از معجم البلدان)
نخلستانهای کوچکی است در یمامه و متعلق است به بنی قیس بن ثعلبه. قبر اعشی شاعر در همین جاست، و آورده اند که نام قدیمی ’اثافث’ یمن در دورۀ جاهلیت درنا بوده است. (از معجم البلدان) گویند بابی است از ابواب فارس در طرف پایین و چندمنزلی حیره. (از معجم البلدان)
اسم ترکی کرکی است. (فهرست مخزن الادویه). یکی از پرندگان وحشی وحلال گوشت، از راستۀ دراز پایان که در حدود 12 گونه از آن در سراسر زمین می زیند، و آن دارای پاهای بلند و گردن دراز و دم کوتاهست و غالباً در کنار آب نشیند. درناها بهنگام پرواز دسته جمعی بشکل مثلث حرکت کنند. غرنوق. کرکی. کلنگ. و رجوع به کلنگ و کرکی شود
اسم ترکی کرکی است. (فهرست مخزن الادویه). یکی از پرندگان وحشی وحلال گوشت، از راستۀ دراز پایان که در حدود 12 گونه از آن در سراسر زمین می زیند، و آن دارای پاهای بلند و گردن دراز و دم کوتاهست و غالباً در کنار آب نشیند. درناها بهنگام پرواز دسته جمعی بشکل مثلث حرکت کنند. غُرنوق. کرکی. کلنگ. و رجوع به کلنگ و کرکی شود
کرنا. نای بزرگ. (آنندراج). در اصل خرنا بود به معنی نای بزرگ زیرا که خر به معنی کلان می آید و خای معجمه به کاف و قاف بدل شود. (آنندراج از جواهرالحروف و غیاث اللغات)
کرنا. نای بزرگ. (آنندراج). در اصل خرنا بود به معنی نای بزرگ زیرا که خر به معنی کلان می آید و خای معجمه به کاف و قاف بدل شود. (آنندراج از جواهرالحروف و غیاث اللغات)
توانستن. (منتهی الارب) (آنندراج). قادر شدن. (آنندراج). گویند: قدر قدراً و قدرهً و مقدرهً (د / د/ د) و مقداراً و قداراً (ق / ق ) و قدارهًو قدوراً و قدورهً و قدراناً. (منتهی الارب)
توانستن. (منتهی الارب) (آنندراج). قادر شدن. (آنندراج). گویند: قَدَر قَدْراً و قُدْرَهً و مُقْدرَهً (دُ / دَ/ دِ) و مِقداراً و قداراً (ق َ / ق ِ) و قَدارَهًو قُدوراً و قُدورَهً و قِدْراناً. (منتهی الارب)