جدول جو
جدول جو

معنی قخزه - جستجوی لغت در جدول جو

قخزه(ذَ عَ)
چیزی خشک را بر چیزی خشک زدن. (منتهی الارب) (آنندراج). رجوع به قخر شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

هر یک از گیاهان نهان زا و بی آوند با کرک های ریزی به جای ریشه در پایین ساقه که به وسیلۀ آن مواد غذایی را جذب می کنند و معمولاً کنار جوی ها و روی دیوارها، آب های راکد، زمین های مرطوب و تخته سنگ هایی که آب به آن ها ترشح می کند می روید
فرهنگ فارسی عمید
(قُ زَ)
یک مشت از خرما و جز آن برهم چسفیده. (اقرب الموارد) (منتهی الارب). پارۀ خرما. (مهذب الاسماء) ، شکوفۀ گیاه که در آن دانه باشد. (اقرب الموارد) (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(قَ زَ / زِ)
جامۀ تنگ خطداری که فقراء میپوشند. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(قُ زَ)
بازیی است عربان را، مار یا نوعی از آن دم بریده کج رفتار. ج، قزات. (از اقرب الموارد) (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(قِزْ / قُزْ / قَزْ زَ)
مؤنث قز. زن نیک پاک از آلایش. (اقرب الموارد) (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(خَ زِ)
پاروب کشتی رانی. (از ناظم الاطباء) ، پاروب. (از ناظم الاطباء) ، گیاهی کوچک از دستۀ بریوفیت ها ، رستنی که در جاهای نمناک چون سنگهای مرطوب یا بدنۀ درختان مرطوب سبز شود. (یادداشت بخط مؤلف). شکوفه سنگ
لغت نامه دهخدا
(نُ زَ)
سیخ. نیش، سوراخ. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(قَ زَ / زِ)
لنگوته. (بهار عجم) (آنندراج).
- قیزه کردن اسب، بستن اسب بوضعی خاص و این از اهل زبان بتحقیق پیوسته و در هندوستان قازه به الف گویند. (بهار عجم) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(مَ خَزْ زَ)
جای خززناک و خزز کصرد به معنی خرگوش نر. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (آنندراج). جائی که دارای خرگوش نر باشد. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(قُ لُزْ / قِ لِزْ زَ)
مؤنث قلز. زن سخت و توانا. (اقرب الموارد). رجوع به قلز شود
لغت نامه دهخدا
(قَ زَ)
یکی قفز. (اقرب الموارد). رجوع به قفز شود
لغت نامه دهخدا
(قُ زَ)
یک مشت از هر چیزی. (منتهی الارب). قریب یک مشت. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(زَ / زِ)
عنان دراز و بلند جهه کشیدن اسب. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(اَ خِزْ زَ)
جمع واژۀ خزز. خرگوشان نر
لغت نامه دهخدا
تصویری از قرزه
تصویر قرزه
مشتی یک مشت
فرهنگ لغت هوشیار
نوعی رستنی که جزو شاخه نهانزادان است و ساقه و برگ دارد ولی ریشه و گل ندارد و بجای ریشه دارای کرکهای ریز در پایین ساقه است که گیاه بوسیله آنها مواد غذایی را جذب میکند. بعضی از اقسام آن هم ساقه ندارند
فرهنگ لغت هوشیار
از قازه هندی لنگوته لنگ کوچک لنکوته. یا قیزه کردن اسب. بستن اسب به وضع خاص
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قوزه
تصویر قوزه
نادرست نویسی غوزه چون غوزه پنبه
فرهنگ لغت هوشیار
((خَ زِ))
نوعی رستنی نهانزا که ساقه و برگ دارد اما گل و ریشه ندارد. بعضی از آن ها ساقه هم ندارند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از قیزه
تصویر قیزه
((قَ یا ق))
لنکوته
قیزه کردن اسب: بستن اسب به وضع خاص
فرهنگ فارسی معین
جل، جلبک، وزغ
فرهنگ واژه مترادف متضاد
سرسری، سرسره بازی، کانال های سطحی و کم عمق که در دامنه.، کلون در، چوبی برای بستن در منزل که از داخل به صورت افقی.، ابزا تسطیح زمین، تخته ای که ستور آن را یدک کشند و برای حمل
فرهنگ گویش مازندرانی
بخشی از شلوار در قسمت پایین بند آن در شلوارهای بند دار قدیم
فرهنگ گویش مازندرانی