نام مردی است. (منتهی الارب). قحزم بن عبداﷲ اسوانی مکنی به ابوحنیفه اصلش قبطی و از بزرگان اصحاب شافعی است که از وی تعلیم گرفته است. او در اسوان اقامت گزید و بمذهب شافعی سالها فتوی داد و به سال 271 هجری قمری در همان شهر وفات کرد. (حسن المحاضره فی تاریخ مصر و القاهره ص 181)
نام مردی است. (منتهی الارب). قحزم بن عبداﷲ اسوانی مکنی به ابوحنیفه اصلش قبطی و از بزرگان اصحاب شافعی است که از وی تعلیم گرفته است. او در اسوان اقامت گزید و بمذهب شافعی سالها فتوی داد و به سال 271 هجری قمری در همان شهر وفات کرد. (حسن المحاضره فی تاریخ مصر و القاهره ص 181)
دسته. چون دسته ای از کاغذ. یا خوشۀ گندم و غیره. پشته و بند چنانکه بندی از هیزم. بندی از گندم دروده. بند هیزم و کاغذ و علف و جز آن. (منتهی الارب). بافه. بغل. آغوش. آگوش. یک بغل قصیل. یک آغوش کرسنه. یک آغوش علف، توپ. تخت. از جامه و امثال آن: فراش صنع قدرت او گسترد بساط از حزمه حزمه حله و از رزمه رزمه رش. سوزنی. ج، حزم. (مهذب الاسماء) ، وزنی معادل چهار مثقال. (مفاتیح العلوم خوارزمی). حزمه، یا حزمۀ حلیه، وزنی نزدیک سه درهم
دسته. چون دسته ای از کاغذ. یا خوشۀ گندم و غیره. پشته و بند چنانکه بندی از هیزم. بندی از گندم دروده. بند هیزم و کاغذ و علف و جز آن. (منتهی الارب). بافه. بغل. آغوش. آگوش. یک بغل قصیل. یک آغوش کرسنه. یک آغوش علف، توپ. تخت. از جامه و امثال آن: فراش صنع قدرت او گسترد بساط از حزمه حزمه حله و از رزمه رزمه رش. سوزنی. ج، حُزُم. (مهذب الاسماء) ، وزنی معادل چهار مثقال. (مفاتیح العلوم خوارزمی). حزمه، یا حُزمۀ حلیه، وزنی نزدیک سه درهم