نوعی پارچه که در قرقوب بافته می شده، برای مثال از جام می روشن وز زیروبم مطرب / از دیبۀ قرقوبی وز نافۀ تاتاری (منوچهری - ۱۱۵)، ز قرقوبی به صحراها فروافکنده بالشها / ز بوقلمون به وادی ها فروافکنده بسترها (منوچهری - ۳)
نوعی پارچه که در قرقوب بافته می شده، برای مِثال از جام می روشن وز زیروبم مطرب / از دیبۀ قرقوبی وز نافۀ تاتاری (منوچهری - ۱۱۵)، ز قرقوبی به صحراها فروافکنده بالشها / ز بوقلمون به وادی ها فروافکنده بسترها (منوچهری - ۳)
شرقی یا قدیمی، قومی که در زمان ابراهیم خلیل در کنعان بودند. (سفر پیدایش 15:19). و اگر چنانچه معنی کلمه را قدیم فرض کنیم محتمل است که اشاره به اهالی قدیمه باشد و بسا میشود که اسم قدموس باشد که مقاطعه ای است در کوهستان نصیریه که از اسم قوم مسطور فوق گرفته شده است و اهالی آنجا در قدیم الایام در فلسطین رفته در آنجا مسکن گرفته بودند. (قاموس کتاب مقدس)
شرقی یا قدیمی، قومی که در زمان ابراهیم خلیل در کنعان بودند. (سفر پیدایش 15:19). و اگر چنانچه معنی کلمه را قدیم فرض کنیم محتمل است که اشاره به اهالی قدیمه باشد و بسا میشود که اسم قدموس باشد که مقاطعه ای است در کوهستان نصیریه که از اسم قوم مسطور فوق گرفته شده است و اهالی آنجا در قدیم الایام در فلسطین رفته در آنجا مسکن گرفته بودند. (قاموس کتاب مقدس)
سید ناصربن سلیمان قارون، بحرانی، شاعری بزرگ و ادیبی سخنور بوده در شعر و نثر دستی توانا داشته است، جعفر بن کمال الدین بحرانی گوید، روزی در مسجد سدره در قریۀ حد حفص از قرای بحرین در مجلس درس و بحثی نشسته بودم و عالم و دانشمند عصر سید حسین بن عبدالرؤف در همان مجلس نشسته بود و پهلوی او سید ناصر قارونی قرار داشت ویکی از مدرسین کتاب مشهور قواعد را قرائت میکرد و سپس داستانی از او آورده است، وی هنگامی که در یکی ازسفرها در کشتی نشسته و طوفان سهمگینی کشتی را به کام امواج خروشان سپرد و هرآن بیم غرق شدن میرفته اشعاری سروده است که این چند شعر از آن است: خلیلی لو ذقت النبأ قبل هذه و حدثنی عنها الصدیق المصدق لعمرکما لم ارتحل قید اصبع ولو کنت احیی بالرحیل و ارزق فلا تسلا عنی فانی میت بلا مریه و الملتقی یوم تخلق فان عشت حیاً ثم عدت لمثلها فانی اخوالخرقاء بل انا اخرق، (از سلافه العصر صص 522 - 525)
سید ناصربن سلیمان قارون، بحرانی، شاعری بزرگ و ادیبی سخنور بوده در شعر و نثر دستی توانا داشته است، جعفر بن کمال الدین بحرانی گوید، روزی در مسجد سدره در قریۀ حد حفص از قرای بحرین در مجلس درس و بحثی نشسته بودم و عالم و دانشمند عصر سید حسین بن عبدالرؤف در همان مجلس نشسته بود و پهلوی او سید ناصر قارونی قرار داشت ویکی از مدرسین کتاب مشهور قواعد را قرائت میکرد و سپس داستانی از او آورده است، وی هنگامی که در یکی ازسفرها در کشتی نشسته و طوفان سهمگینی کشتی را به کام امواج خروشان سپرد و هرآن بیم غرق شدن میرفته اشعاری سروده است که این چند شعر از آن است: خلیلی لو ذقت النبأ قبل هذه و حدثنی عنها الصدیق المصدق لعمرکما لم ارتحل قید اصبع ولو کنت احیی بالرحیل و ارزق فلا تسلا عنی فانی میت بلا مریه و الملتقی یوم تخلق فان عشت حیاً ثم عدت لمثلها فانی اخوالخرقاء بل انا اخرق، (از سلافه العصر صص 522 - 525)
پارسی تازی گشته غرغوبی دیبایا دیبه ای که درگسکرگیلان می بافته اند منسوب به قرقوب از مرم قرقوب، ساخته و پرداخته قرقوب، نوعی پارچه که در قرقوب می بافتند و از آنجا در دیگر بلاد عراقی عرب رواج یافت: از جام می روشن وز زیر و بم مطرب از دیبه قرقوبی و زنافه تاتاری
پارسی تازی گشته غرغوبی دیبایا دیبه ای که درگسکرگیلان می بافته اند منسوب به قرقوب از مرم قرقوب، ساخته و پرداخته قرقوب، نوعی پارچه که در قرقوب می بافتند و از آنجا در دیگر بلاد عراقی عرب رواج یافت: از جام می روشن وز زیر و بم مطرب از دیبه قرقوبی و زنافه تاتاری