جدول جو
جدول جو

معنی قجغار - جستجوی لغت در جدول جو

قجغار
(قُ)
قچقار، بمعنی قوچ. رجوع به قجقارباشی شود
لغت نامه دهخدا
قجغار
راک گشنی قچقار
تصویری از قجغار
تصویر قجغار
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از اجغار
تصویر اجغار
آتش افروخته، روزی در نزد مغان خوارزم که در شب آن آتش بسیار می افروختند و بر گرد آن شادی کرده و مراسمی برپا می کرده اند
فرهنگ فارسی عمید
تفسیرش آتش افروخته و آن روز شانزدهم است از چهارم ماههای مغان خوارزم و اندرو بشب آتش هاافروزند، بلند بر کردار سده، و گرد بر گرد او سیکی خورند وزین اجغار روزها را شمرند وقتهای کشتن و چیدن و فشردن را و مانندۀ آن. (التفهیم بیرونی ص 269)
لغت نامه دهخدا
قوچ را گویند اعم از آنکه کوهی باشد یا غیرکوهی، (سنگلاخ)، رجوع به قجغار و قچقار شود
لغت نامه دهخدا
نام محلی است. نام شهری است. (فرهنگ شاهنامه) قچقارباشی:
سپه را به قجغارباشی براند
به چین و ختن نامداری نماند.
فردوسی (شاهنامه چ بروخیم ص 2413 س 14).
چو بشنید بیژن سپه گرد کرد
ز ترکان سواران روز نبرد
ز قجغارباشی بیامد دمان
نجست ایچ گونه به ره بر زمان.
فردوسی (شاهنامه چ بروخیم ص 3012 س 12).
و در بعضی نسخ شاهنامه گاهی این کلمه به صورت مخفف یعنی قجغار آمده است و با این صورت گاهی نسخه بدلهای قبچاق دیده میشود در پاره ای نسخه ها از جمله:
چو بودن به گنگ اندرون شد دراز
به دیدار کاووسش آمد نیاز
به گستهم نوذر سپرد آن زمین
ز قبچاق (قجغار) تاپیش دریای چین.
ابوریحان بیرونی در کتاب قانون مسعودی نام این محل را آورده است در بلاد ترک در عداد: اوش داورکند و بلاساغون و پرسخان و ایسی گول و آت باشی
لغت نامه دهخدا
روز شانزدهم ماه چهارم مغان خوارزم. در شب این روز مانند سده آتش می افروختند و بر گرد آن باده می نوشیدند
فرهنگ لغت هوشیار
روز شانزدهم ماه چهارم مغان خوارزم. در شب این روز مانند سده آتش می افروختند و بر گرد آن باده می نوشیدند
فرهنگ فارسی معین