- قجر
- مخفف قاجار، نام ایلی که قریب یک قرن و نیم در ایران سلطنت کردند
معنی قجر - جستجوی لغت در جدول جو
- قجر
- قاجار، طایفه ای از ترکمانان که خاندان سلطنتی قاجاریه از آن طایفه بوده اند
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
منسوب به قجر قاجاری
دلیل بلد، رابط
کاخ، کوشک
پوسته، لایه
اندازه، ارج، گونه
گور، آرامگاه، مزار
پرخاش، خشم
کرانه
آژیانه، آگور
خشت پخته، آجور صورتی از هاجر، نام مادر حضرت اسماعیل (ع)
منع، از کاری باز کردن، نهی، دلالت بر انتهار، از کاری باز داشتن، نهی کردن کسی
هم آوای نهر ستبر، پهناور
بازداشتن، منع کردن، کسی را از تصرف در اموال خود از طرف قاضی یا دادگاه کنار، دامان، آغوش پناه کنار، دامان، آغوش پناه
بد بوی
حیران شدن
تنور تافتن، گرم کردن، پر کردن جوی، کلند نهادن (کلند ساجور چوبی که برگردن سگ بندند)، فرو آویختن، فرو رفتن آب به زمین، نالیدن ماده شتر
بازرگانی کردن
درخت با تنه باریک باشد
دوری و جدایی از کسی
ته، تک، گودی و ته چیزی
دلتنگی، بی قراری، بی آرامی
رنج، سختی، آزار، تنبیه، مجازات
دلتنگ، بی قرار، بی آرام، عصبانی
بانگ کلاغ، صدای کلاغ، قارقار
قیر، مادۀ غلیظ و سیاه رنگی که از نفت گرفته می شود، زفت
کنایه از سیاه،برای مثال در غم آزت چو قیر سر شده چون شیر / وآن دل چون تازه شیر نوشده چون قار (ناصرخسرو۱ - ۲۵۱)
برف،برای مثال چشم این دائم سفید از اشک حسرت همچو قار / روی او دائم سیه از آه محنت همچو قیر (انوری - ۲۴۵) ، سفید
قارّ و قور: صدای شکم، کنایه از سر و صدا، هیاهو
قیر، مادۀ غلیظ و سیاه رنگی که از نفت گرفته می شود، زفت
کنایه از سیاه،
برف،
قارّ و قور: صدای شکم، کنایه از سر و صدا، هیاهو
مس، مس گداخته، نوعی مس، نوعی برد یمانی
جایی که مرده را در آن دفن می کنند، گور
کاخ یا خانۀ زمستانی که بخاری داشته باشد، برای مثال میان این تجر و گنبد فلک فرق است / که هست این به ثبات آن ندارد آرامش (نزاری - لغت نامه - تجر)
اجرام سماوی که بر گرد سیارات می گردند، ماه، پنجاه و چهارمین سورۀ قرآن کریم، مکی، دارای ۵۵ آیه، اقتربت، کنایه از زن زیبا
قمر مصنوعی: ماهواره
قمر مصنوعی: ماهواره
سلاح، هر آلتی که در جنگ به کار برود، آلت جنگ
کسی را به زوروستم به کاری وا داشتن، جبر، زور