جدول جو
جدول جو

معنی قثوم - جستجوی لغت در جدول جو

قثوم(قَ)
مرد بسیارخیر، گردآورندۀ عیال، فراهم آورندۀ نیکی. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
قثوم
بخشنده
تصویری از قثوم
تصویر قثوم
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از قیوم
تصویر قیوم
(پسرانه)
قائم به ذات، بسیار پایدار، از نامهای خداوند
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از قدوم
تصویر قدوم
بازآمدن، آمدن از جایی، از سفر برگشتن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از قیوم
تصویر قیوم
پاینده، قائم به ذات، از نام های باری تعالی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از قوم
تصویر قوم
گروهی از مردم با ویژگی های مشترک زبانی، تاریخی و نژادی، خویشاوندان، همسر، زن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ثوم
تصویر ثوم
سیر، غدۀ زیرزمینی گیاه سیر با قطعه های جداگانه و سفید رنگ در غشاهای نازک و ظریف که بوی تندی دارد، گیاه این غده که علفی، پایا و از خانوادۀ سوسن است
فرهنگ فارسی عمید
(قَ وا)
فراهم آمدگی. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(اَ)
گناهکار. اثیم.
لغت نامه دهخدا
(ذَ نَ)
بلند گردیدن. (منتهی الارب) (آنندراج). قتم الغبار قتوماً، بلند گردید (غبار) . (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(قَ)
نام کفتار ماده، غنیمت بسیار. (منتهی الارب) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(قِ وَل ل)
مرد فروماندۀ سست فروهشته گوشت، گنگلاج، خوشۀ ستبر خرمابن، پارۀ بزرگ از گوشت و از استخوان. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(قَیْ یو)
نامی از نامهای خدای تعالی. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(قَیْ یو)
بیمانند و بی همتا. (منتهی الارب). بسیار قائم. (فرهنگ فارسی معین)
لغت نامه دهخدا
سنگی باشد هفت رنگ. (برهان) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(قَ)
پیر فرتوت، محالهٌ قحوم ٌ، چرخ زودروان. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(ذَ)
خویشتن را بناگاه در کاری افکندن بی اندیشه. (منتهی الارب) (آنندراج). اقتحام
لغت نامه دهخدا
(رَءْنْ)
از سفر بازآمدن. (منتهی الارب). گویند: قدم من سفره قدوماً و قدماناً و مقدماً، از سفر بازآمد. (منتهی الارب) :
که هیهات قدر تو نشناختم
به شکر قدومت نپرداختم.
سعدی.
، در پیش رفتن. (ترجمان القرآن ترتیب عادل)
لغت نامه دهخدا
(قُ)
جمع واژۀ قرم. مهتران قوم. (منتهی الارب). رجوع به قرم شود
لغت نامه دهخدا
(رَ تَ)
نخست گیاه خوردن گرفتن ستور، به ضعف و سستی خوردن. (منتهی الارب) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(زَ)
بوسیدن و بوسه دادن چیزی را. (غیاث) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(قَ)
پشته ای است به سراه. (منتهی الارب) (معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
تصویری از ثوم
تصویر ثوم
سیر از گیاهان، دسته دسته هر چیز برنده سیر (خوردنی)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لثوم
تصویر لثوم
بوسیدن بوسه دادن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قیوم
تصویر قیوم
پاینده، قائم بذات
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قشوم
تصویر قشوم
جمع قشم، آبراهه ها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قذوم
تصویر قذوم
بخشنده: مرد، پر آب: چاه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قتوم
تصویر قتوم
گرد بلند شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قحوم
تصویر قحوم
سالخورده: مرد کار بی اندیشه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قدوم
تصویر قدوم
از سفر برگشتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قثم
تصویر قثم
خاکی رنگ، زبر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قیوم
تصویر قیوم
((قَ یُّ))
از نام های خداوند به معنای قائم به ذات
فرهنگ فارسی معین
تصویری از قدوم
تصویر قدوم
((قُ))
از سفر بازآمدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از قوم
تصویر قوم
تیره
فرهنگ واژه فارسی سره
پایا، پاینده، جاوید، لایزال
متضاد: فانی
فرهنگ واژه مترادف متضاد