پذیرفتن و گرفتن چیزی، گفتار کسی را به راستی و درستی پذیرفتن، پذیرفته قبول افتادن: پذیرفته شدن، مقبول واقع شدن، برای مثال صالح و طالح متاع خویش نمودند / تا چه قبول افتد و چه در نظر آید (حافظ - ۴۷۲) قبول شدن: پذیرفته شدن قبول کردن: پذیرفتن
پذیرفتن و گرفتن چیزی، گفتار کسی را به راستی و درستی پذیرفتن، پذیرفته قبول افتادن: پذیرفته شدن، مقبول واقع شدن، برای مِثال صالح و طالح متاع خویش نمودند / تا چه قبول افتد و چه در نظر آید (حافظ - ۴۷۲) قبول شدن: پذیرفته شدن قبول کردن: پذیرفتن
بسیار کشنده. (منتهی الارب) (آنندراج). کثیرالقتل. (اقرب الموارد) : امراءه قتول، زن کشنده. (منتهی الارب) (آنندراج). بسیار قتل و کشش. (منتهی الارب) (آنندراج). ج، قتل و قتل. (منتهی الارب)
بسیار کشنده. (منتهی الارب) (آنندراج). کثیرالقتل. (اقرب الموارد) : امراءه قتول، زن کشنده. (منتهی الارب) (آنندراج). بسیار قتل و کشش. (منتهی الارب) (آنندراج). ج، قُتل و قُتُل. (منتهی الارب)
بازگشتن ازسفر. (منتهی الارب). بازگشتن، یا از سفر به خصوص بازگشتن. (اقرب الموارد) ، بازگرداندن. (اقرب الموارد) ، خشک گشتن. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). باریک اندام گشتن و خشک شدن، قفل کردن در. (اقرب الموارد) ، برانگیخته شدن به گشنی کردن، اندازه کردن چیزی که چندان است، نگاه داشتن گندم را تا به گرانی فروشند، و فراهم آوردن. (منتهی الارب)
بازگشتن ازسفر. (منتهی الارب). بازگشتن، یا از سفر به خصوص بازگشتن. (اقرب الموارد) ، بازگرداندن. (اقرب الموارد) ، خشک گشتن. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). باریک اندام گشتن و خشک شدن، قفل کردن در. (اقرب الموارد) ، برانگیخته شدن به گشنی کردن، اندازه کردن چیزی که چندان است، نگاه داشتن گندم را تا به گرانی فروشند، و فراهم آوردن. (منتهی الارب)
بر پای ایستادن. (تاج المصادر بیهقی) (المصادر زوزنی). ایستادن و به خدمت ایستادن. (آنندراج) (منتهی الارب). به خدمت پیش ایستادن. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) (از اقرب الموارد) : قصه به حضرت سلطان بنوشتند و راه وصول به خدمت مثول التماس کردند. (ترجمه تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 249). عتبۀ خدمت را به لب استکانت بوسه داد و با اقران و امثال خویش در پیشگاه مثول سر افکندۀ خجلت ایستاد. (مرزبان نامه ص 136) ، (اصطلاح فلسفی) بعضی علم انسان را به اشیاء خارج به مثول یعنی تمثل اشیاء نزد عالم و عاقل میدانند و این نظریه به عقیدۀ محققان فلاسفه مردود است. (از فرهنگ علوم عقلی سیدجعفر سجادی) ، به زمین بازدوسیدن. (تاج المصادر بیهقی). به زمین چفسیدن. (آنندراج) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد) ، از جای خود افتادن. (آنندراج) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد)
بر پای ایستادن. (تاج المصادر بیهقی) (المصادر زوزنی). ایستادن و به خدمت ایستادن. (آنندراج) (منتهی الارب). به خدمت پیش ایستادن. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) (از اقرب الموارد) : قصه به حضرت سلطان بنوشتند و راه وصول به خدمت مثول التماس کردند. (ترجمه تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 249). عتبۀ خدمت را به لب استکانت بوسه داد و با اقران و امثال خویش در پیشگاه مثول سر افکندۀ خجلت ایستاد. (مرزبان نامه ص 136) ، (اصطلاح فلسفی) بعضی علم انسان را به اشیاء خارج به مثول یعنی تمثل اشیاء نزد عالم و عاقل میدانند و این نظریه به عقیدۀ محققان فلاسفه مردود است. (از فرهنگ علوم عقلی سیدجعفر سجادی) ، به زمین بازدوسیدن. (تاج المصادر بیهقی). به زمین چفسیدن. (آنندراج) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد) ، از جای خود افتادن. (آنندراج) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد)
امرأه نثول، زن که اکثر گوشت پاره پاره در دیگ اندازد. (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد). زنی که گوشت را پاره پاره کرده در دیگ اندازد. (ناظم الاطباء)
امرأه نثول، زن که اکثر گوشت پاره پاره در دیگ اندازد. (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد). زنی که گوشت را پاره پاره کرده در دیگ اندازد. (ناظم الاطباء)
فراروی (کوچ)، در پیشگاه بودن، مانند کردن، نمایانی در فرزان بحضور آمدن بخدمت ایستادن: عتبه خدمت را بلب استکانت بوسه داد و با اقران و امثال خویش در پیشگاه مثول سر افکنده خجلت بایستاد، مانند کردن کسی را بکسی تشبیه کردن، افتادن از موضع و جای خود، چسبیدن بزمین، بریدن گوش و بینی کشته برای عبرت دیگران، بعضی از فلاسفه علم انسان را باشیا خارج به مثول بعنی تمثل اشیا نزد عالم و عاقل تعبیر کنند و این نظریه بعقیده محققان فلاسفه مردود است
فراروی (کوچ)، در پیشگاه بودن، مانند کردن، نمایانی در فرزان بحضور آمدن بخدمت ایستادن: عتبه خدمت را بلب استکانت بوسه داد و با اقران و امثال خویش در پیشگاه مثول سر افکنده خجلت بایستاد، مانند کردن کسی را بکسی تشبیه کردن، افتادن از موضع و جای خود، چسبیدن بزمین، بریدن گوش و بینی کشته برای عبرت دیگران، بعضی از فلاسفه علم انسان را باشیا خارج به مثول بعنی تمثل اشیا نزد عالم و عاقل تعبیر کنند و این نظریه بعقیده محققان فلاسفه مردود است
دیدبانی که در برج و باروی اطراف شهر و جاده ها بمراقبت پردازد، سربازی که در محلی بکشیک پردازد نگاهبان مستحفظ پاسدار، میر کشاری که صید را از دور ببیند و تشخیص دهد، فوجی که از پیش رود مقدمه طلایع طلایه جلودار یا پیش قراول
دیدبانی که در برج و باروی اطراف شهر و جاده ها بمراقبت پردازد، سربازی که در محلی بکشیک پردازد نگاهبان مستحفظ پاسدار، میر کشاری که صید را از دور ببیند و تشخیص دهد، فوجی که از پیش رود مقدمه طلایع طلایه جلودار یا پیش قراول