جدول جو
جدول جو

معنی قتلمه - جستجوی لغت در جدول جو

قتلمه
نانی با شیر و تخم مرغ، آرد، روغن، گلاب، پودر قند، نمک و خمیر
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از قتله
تصویر قتله
قاتل ها، کسانی که دیگران را بکشند، کشنده ها، جمع واژۀ قاتل
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از قلمه
تصویر قلمه
قلم مانند، در کشاورزی قسمتی از شاخۀ درخت که آن را به شکل قلم می برند و در شرایطی نگه می دارند تا ریشه داده و سبز شود
قلمه زدن: ( در کشاورزی، بریدن قلمه، کاشتن قلمه
فرهنگ فارسی عمید
(ذَ مَ)
قتل. کشتن. (منتهی الارب). رجوع به قتل شود
لغت نامه دهخدا
(قَ تَ مَ)
بوی بد. (منتهی الارب) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
ابن اسرائیل عموزادۀ سلطان طغرل بیک است. سلطان طغرل بیک وی را با قریش بن بدران عقیلی به جنگ بساسیری فرستادو چون بنی عقیل با قریش مکر کردند و به طرف بساسیری رفتند شکست بر لشکر سلطان طغرل افتاد و قتلمش منهزم پیش سلطان آمد. و چون سلطان آلب ارسلان بن جغربیک بن میکائیل بن سلجوقی به حکم وصیت برادرزاده اش سلیمان ولی عهد بود و به سال 455هجری قمری به پادشاهی رسید قتلمش بااو درنساخت و به مدد ترکمانان با سلیمان جنگ کرد و بر ملک مستولی شد. چون آلب ارسلان از این حال واقف گشت به جنگ قتلمش آمد و در دامغان جنگ کردند قتلمش از اسب بیفتاد و سر او بر سنگ خورد و مغزش بیرون آمد و درگذشت. (از تاریخ گزیده چ لندن ص 355، 439 و 480)
لغت نامه دهخدا
یکی از بلاد مشهور یمن است. (نزهه القلوب چ بریل ج 3 ص 263)
لغت نامه دهخدا
(هََ لَ مَ)
سخن پوشیده. راز. (معجم متن اللغه) (تاج العروس). این کلمه صورت مقلوب هتمله میباشد. رجوع به هتمله شود
لغت نامه دهخدا
(قَ صَنْ)
سخن پوشیده گفتن. به راز سخن گفتن. (معجم متن اللغه) (تاج العروس). این کلمه صورت مقلوب هتمله میباشد. رجوع به هتمله شود
لغت نامه دهخدا
(قَ لَ مَ / مِ)
قطعه های شاخ تر که بر زمین غرس کنند. ترکۀکوچک پاره ای از درختان که بر زمین نشانند تا بروید. شاخی از گل یا درخت که مورب برند و بنشانند و آن ریشه آرد و نمو کند. (یادداشت مؤلف). ترکۀ سر و ته بریده که بزمین فروبرند تا شاخ و برگ آرد و درختی شود. (یادداشت مؤلف) : قلمۀ تبریزی. قلمۀ چنار. قلمۀگل سرخ. قلمۀ مو. قلمۀ بید. رجوع به قلمچه شود
لغت نامه دهخدا
(قَ لَ یَ)
دهی است از دهستان ذهاب بخش سرپل ذهاب شهرستان قصرشیرین، واقع در23هزارگزی شمال سرپل ذهاب و 3هزارگزی شمال باختر راه فرعی باویسی. موقع جغرافیایی آن دامنه و هوای آن گرمسیری مالاریایی است. سکنۀ آن 250 تن است. آب آن ازسراب دیزگه و چشمه و محصول آن غلات، دیم و لبنیات و شغل اهالی زراعت و گله داری است. راه مالرو دارد و اتومبیل میتوان برد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
(تَ رِ ءَ)
گرفتن چیزی را در خفیه. (از منتهی الارب) (ازاقرب الموارد) (از ناظم الاطباء) (از تاج العروس)
لغت نامه دهخدا
(قَ تَ لَ)
جمع واژۀ قاتل
لغت نامه دهخدا
(قِلَ)
هیأت کشتن. (منتهی الارب) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(قُ مَ)
نوعی از رنگهای خاکستری، گیاهی است بدمزه و بدبوی. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
تصویری از قتله
تصویر قتله
جمع قاتل
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قتمه
تصویر قتمه
پاره ای گرد، تیرگی تازی خاکیسرخی از رنگ ها
فرهنگ لغت هوشیار
قلمه زدن نهاله زدن نهاله کاشتن آنچه بشکل قلم باشد، شاخه درخت که آن را در زمین فرو کنند تا ریشه بگیرد و نمو کند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قلمه
تصویر قلمه
((قَ لَ مِ))
نهال
فرهنگ فارسی معین
نان روغنی که همراه با شیر در تابه پخته شود
فرهنگ گویش مازندرانی
غذایی که با شیر و تخم مرغ و برنج درست شود
فرهنگ گویش مازندرانی