جدول جو
جدول جو

معنی قتری - جستجوی لغت در جدول جو

قتری(قُ تَ ری ی)
نسبت است به قتیره و آن پدر قبیله ای است از تجیب. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از قمری
تصویر قمری
(دخترانه)
نام پرنده ای کوچکتر از کبوتر، یاکریم
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از تتری
تصویر تتری
سماق، درختی با برگ های مرکب و گل های سفید خوشه ای که در جاهای سرد می روید و بلندیش تا پنج متر می رسد، میوۀ کوچک سرخ رنگ و ترش مزه به صورت آسیاب شده به عنوان چاشنی کباب استفاده می شود، سماک، سماقیل، ترشابه، ترشاوه، تمتم، تتم، تتریک، ترفان
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از قرتی
تصویر قرتی
ویژگی کسی که بیش از حد به ظاهر خود می رسد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تتری
تصویر تتری
تاتاری، از مردم تاتار، تهیه شده به وسیلۀ قوم تاتار
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از قمری
تصویر قمری
محاسبه شده براساس گردش انتقالی ماه مثلاً سال قمری
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از قمری
تصویر قمری
پرنده ای خاکی رنگ و کوچک تر از کبوتر با سر کوچک، گردن کشیده و نوک باریک، یاکریم، موسی کوتقی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از قتلی
تصویر قتلی
قتیل ها، مقتول ها، کشته شده ها، جمع واژۀ قتیل
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از قوری
تصویر قوری
ظرف چینی یا فلزی لوله دار که در آن چای، قهوه، گل گاوزبان و مانند آن را دم می کنند و کنار آتش یا روی سماور می گذارند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از چتری
تصویر چتری
مانند چتر، به شکل چتر، ویژگی نوعی آرایش مو که در آن موهای جلو پیشانی را کوتاه می کنند و بر پیشانی می ریزند، ویژگی درخت یا بوته ای که شاخه های آن چرخی و مدور و شبیه چتر باشد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از قشری
تصویر قشری
کسی که به ظاهر احکام دین توجه دارد، به باطن امر توجه نمی کند و تاویل و قیاس را در امر دین روا نمی دارد، بدون دقت و تامل، سطحی
فرهنگ فارسی عمید
(مُ تَ)
میزبانی کننده و نکویی نماینده با مهمان. (آنندراج) (از منتهی الارب). آنکه میهمان را می پذیرد و میزبانی می کند. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). و رجوع به اقتراء شود، در پی بلاد رونده و طلب کننده به رفتن از شهری به شهری. (آنندراج) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). آنکه از شهری به شهری مسافرت می نماید. (ناظم الاطباء) ، آنکه قصد و اراده می کند، آنکه کوشش می نماید، آنکه پیروی می کند. (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون)
لغت نامه دهخدا
تصویری از تتری
تصویر تتری
پیاپی، متواتر، متفرق و پریشان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قترد
تصویر قترد
رمه دار: مرد
فرهنگ لغت هوشیار
بر گرفته از} کتل {انگلیسی غوری غوری بزرگ ظرف مسین دارا لوله و دسته دار که در آن آب و مایعات دیگر ریزند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قهری
تصویر قهری
اضطراری و جبری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قیری
تصویر قیری
در تازی نیامده گژفی زفتی گژفیک منسوب به قیر مربوط به قیر، سیاه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قمری
تصویر قمری
ماهی نازو تلخوم (گویش گیلکی از پرندگان) گرد غلنبه کلم گرد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قوری
تصویر قوری
پارسی است غوری غوری
فرهنگ لغت هوشیار
منسوب به قشر مربوط به قشر پوستی، کسی که فقط به ظاهر احکام دین توجه دارد و از باطن آنها غافل است: ملای قشری، جمع قشریون
فرهنگ لغت هوشیار
نادرست نویسی غرتی پارسی است مردی که تمام هم خود را مصروف صورت ظاهر و لباس کند ژیگولو
فرهنگ لغت هوشیار
درتازی نیامده کوشکی کاخی فرجام پایان کار سبوسه، کفه درتازی نیامده پیشابدان آوندشاش
فرهنگ لغت هوشیار
منسوب به قسر جبری اجباری مقابل ارادی طبعی. یا جنبش قسری. حرکت قسری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قتره
تصویر قتره
گرد، کازه شکار، توده ماسه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تقری
تصویر تقری
آب جویی آب یابی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قتلی
تصویر قتلی
جمع قتیل، کشتگان جمع قتیل کشتگان مقتولان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قتیر
تصویر قتیر
آغاز پیری، سر میخ زره
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قجری
تصویر قجری
منسوب به قجر قاجاری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قدری
تصویر قدری
کمی اندکی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قاری
تصویر قاری
خواننده قرآن یا کتاب آسمانی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بتری
تصویر بتری
بد تری، بدتری
فرهنگ لغت هوشیار
منسب به چتر مانند چتر چرخی، درخت یا بوته ای که شاخه های آن مدور و مانند چتر باشد، یا چتریان. تیره ای از گیاهان که گلهای آنها بشکل چتر در بالای شاخه ها قرار دارد مانند جعفری و هویج
فرهنگ لغت هوشیار
بر گرفته از متریک فرانسوی جشانی جشانیک منسوب به متر. یا دستگاه (سیستم) متری. توضیح در 1304 ه ش. (1926 م) بموجب قانونی که از مجلس شوری گذشته سیستم متری رسمی شناخته شد بشرح ذیل: الف - واحد وزن 10 نخود (یا 2 درهم 2 گرم یک مثقال (یا 10 درهم) 10 گرم یک سیر (75 درهم) 75 گرم یک چارک (یا 750 درهم) 750 گرم یک سنگ (یا 1000 درهم) یک کیلو گرم یک من (یا 30000 درهم) 3 کیلوگرم یک خروار (یا 3000000 درهم) 300 کیلوگرم ب - واحد طول یک گره یک دسیمتر یک گز یک متر ج - واحد مسافت یک فقیز یک دکامتر مربع یک جریب یک هکتار اوزانی که هنگام تصویب این قانون رواج داشت هنوز هم دارد (قطع نظر از اختلافات محلی) اندکی با جدول فوق فرق دارد و بشرح ذیل است: اوزان ایرانی سیستم متری اوزان انگلیسی یک مثقال 64، 4 گرم 6، 71 گرین. یک سیر (16 مثقال) 24، 74 گرم 2 آومن و. 186 گرین. یک من تبریز (40 سیر) 970، 2 کیلوگرم 5464، 6 پوند. یک من شاه (2 من تبریز) 9400، 5 کیلوگرم 0928، 13 پوند. یک من ری (2 من شاه) 880، 11 کیلوگرم 01856، 26 پوند. یک خروار (100 من تبریز) 00، 297 کیلوگرم 64، 654 پوند. 3 خروار (یک تن سبک) (تقریبا) 92، 1963 پوند. (یک ذرع 16 گره) 39 تا 42 اینچ بنابر معمول محل
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قدری
تصویر قدری
اندکی، کمی
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از قوری
تصویر قوری
غوری
فرهنگ واژه فارسی سره