جدول جو
جدول جو

معنی قبی - جستجوی لغت در جدول جو

قبی
(قُبْ بی ی)
نسبت است به قب و آن بطنی است از مراد. (سمعانی). رجوع به قب شود. ابن ماکولا گوید: نسبت است به قبیله ای از مراد. (انساب سمعانی)
نسبت است به قب و به قول ابن ماکولا، آن (قب) مکیالی است که بدان سنجند. (انساب سمعانی). رجوع به قب شود
نسبت است به قبه. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
قبی
(قُبْ بی ی)
عمران بن سلیم. وی منسوب است به قبه و آن موضعی است در کوفه. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
قبی
(قُبْ بی ی)
آن که پی درپی روزه دارد چندان که نزار و لاغرمیان شود از آن. (منتهی الارب) (آنندراج). در حدیث است: خیرالناس القبیون، بهترین مردم پی درپی روزه داران هستند. (از منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
قبی
(قُبْ بی ی)
ابوجعفر مرادی از محدثان است. وی عبیدالله بن مسعود را درک کرده است. از او عمران بن سلیم روایت دارد. (منتهی الارب) (انساب سمعانی). علم حدیث و به ویژه دقت های محدثان در بررسی احادیث، یکی از پایه های اصلی شکل گیری فقه اسلامی است. محدثان با گردآوری و بررسی دقیق احادیث پیامبر اسلام، به فقیهان کمک کردند تا بر اساس روایات صحیح، فتوا صادر کنند. این نقش برجسته محدثان در تاریخ اسلام، به حفظ صحت و اصالت منابع دینی کمک شایانی کرد.
عمران بن سلیمان مرادی از مردم کوفه واز تابعان است. وی از شعبی روایت کند و از او عیسی بن یونس و حفص بن غیاث روایت دارند. (انساب سمعانی)
لغت نامه دهخدا
قبی
(قُبْ بی ی)
جان بن ابومعاویه از شیوخ و بزرگان شیعه است. (انساب سمعانی)
لغت نامه دهخدا
قبی
روزه دار
تصویری از قبی
تصویر قبی
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از قبیله
تصویر قبیله
(پسرانه)
توانایی، توان، سلطه و نفوذ
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از قبیل
تصویر قبیل
جماعت، گروه، ضامن، کفیل، پذرفتار
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از عقبی
تصویر عقبی
عقبا، جهان، دیگر آخرت
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از قبیحه
تصویر قبیحه
مؤنث واژۀ قبیح، زشت، ناپسند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از قبیله
تصویر قبیله
گروهی از مردم دارای نژاد، سنت، دین و فرهنگ مشترک، گروهی از فرزندان یک پدر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از رقبی
تصویر رقبی
نوعی حق انتفاع برای مدت معین که مالک در اختیار دیگری می گذارد
فرهنگ فارسی عمید
(عَ قَ)
منسوب به عقب، در تداول فارسی، آنکه یا آنچه مؤخر باشد. مقابل جلوئی. رجوع به عقب شود
لغت نامه دهخدا
(تَ بَرْ رُ)
قبا پوشیدن. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی) (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، ازپس آمدن کسی را، مانند قبه شدن چیزی. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). اصل آن تقبب است و ’ب’ به الف تبدیل شده است چنانکه در تقضی البازی، ای تقضض. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(رُ با)
عطا کردن چیزی باشد به کسی بدین شرط که هر کس از آن اول بمیرد آن چیز به ورثۀ او بازگردد یا دادن خانه یا زمین، کسی را که تا حیات خود از آن نفع گیرد و بعد مرگش به دیگری برسد، اوان تقول ان مت قبلی فهی لی و ان مت قبلک فهی لک و هی من المراقبه لاءن ّ کل واحد منهما یرقب لموت صاحبه. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). بخشیدن چیزی به کسی به شرطی که هرکدام مرد به ورثۀ او برسد، یا اگر یکی مرد از آن دیگری باشد. (از اقرب الموارد). عمری و رقبی و سکنی عبارت از یک نوع حق انتفاع است. قسمی وقف بر شخصی که واقف گوید: فلان خانه و مثل آن از تو، اگر من پیش از تو بمیرم همیشه از توو اگر من پس از تو بمیرم از من. تملیک بمدت حیات. (یادداشت مؤلف). رجوع به کشاف اصطلاحات الفنون شود
لغت نامه دهخدا
(عَقِ)
منسوب به عقب که گویا بطنی از کنانه باشد و ابوالعافیه فضل بن عمیر بن راشدبن عبداﷲ کنانی عقبی مصری بدانجا منسوب است. وی محدث بود و به سال 197 هجری قمری درگذشت. (از اللباب فی تهذیب الانساب)
لغت نامه دهخدا
(عُ با)
پاداش کار و حق. (منتهی الارب). پاداش کار. (دهار) (از اقرب الموارد) ، بدل چیزی. (منتهی الارب) ، آخر کار. (دهار). آخر هر چیزی. (از اقرب الموارد). سرانجام. (ترجمان القرآن جرجانی) : والذین صبروا ابتغاء وجه ربهم... اولئک لهم عقبی الدار. (قرآن 22/13) ، و آنانکه برای بدست آوردن وجه خدایشان شکیبائی کردند... آنان را سرانجام آن سرای است. سلام علیکم بما صبرتم فنعم عقبی الدار. (قرآن 24/13) ، درود بر شما به سبب صبری که کردید، پس چه خوب است سرانجام آن سرای. مثل الجنه التی وعد المتقون... تلک عقبی الذین اتقوا، و عقبی الکافرین النار. (قرآن 35/13) ، مثل بهشتی که پرهیزکاران را وعده دادند... آن سرانجام کسانی است که پرهیز کردند، و سرانجام کافران آتش است. و لایخاف عقباها. (قرآن 16/91) ، و از سرانجام آن بیم ندارد، آخرت. (اقرب الموارد). آن دنیا. آن سرای. آن جهان. آن گیتی. اخری. سرای دیگر. جهان باقی:
نه امید عقبی نه دنیا بدست
ز هر دو رسیده بجانم شکست.
فردوسی.
آن کسی که اعتقاد وی بر این جمله باشد... توان دانست که در دنیا و عقبی نصیب خود را از سعادت تمام یافته باشد. (تاریخ بیهقی ص 333).
دنیا بجملگی همه امروز است
فردا شمرد باید عقبی را.
ناصرخسرو.
جز زاد و ساختن را از بهر راه عقبی
هشیار وپیش بین را هرگز بکار نائی.
ناصرخسرو.
عمر تو نبینی که یکی راه دراز است
دنیات بر این سر بر و عقبات بر آن سر.
ناصرخسرو.
به ملازمت آن سیرت نصیب دنیا هر چه کاملتر بیابد و رستگاری عقبی مدخر گردد. (کلیله و دمنه). هر که طاعت را شعار و دثار خویش کند از ثمرات دنیا و عقبی بهره ور گردد. (کلیله و دمنه).
گر رانده ای سعادت عقباش رد مکن
ور داده ای مؤونت دنیاش واستان.
خاقانی.
سفله را اقطاع دنیا بهتر از عقبی بود
خود جعل را بوی سرگین به ز عود و عنبراست.
عطار.
انبیا در کار دنیا جبریند
کافران در کار عقبی جبریند.
مولوی.
چو ما را به دنیا تو کردی عزیز
به عقبی همین چشم داریم نیز.
سعدی.
کسی گوی دولت ز دنیا ببرد
که با خود نصیبی به عقبی ببرد.
سعدی.
هر که به تأدیب دنیا راه صواب نگیرد، به تعذیب عقبی گرفتار آید. (گلستان).
در تلفظ فارسی، این کلمه گاه به صورت ممال آید و عقبی تلفظ شود:
بروی پاک و رای نیک و فعل خوب و کار خوش
نظیر او ندانم کس، چه در دنیی چه در عقبی.
منوچهری.
صبا به سبزه بیاراست روی دنیی را
نمونه گشت جهان مرغزار عقبی را.
انوری.
اگر عنایت لطف تو نیستی که از اوست
نعیم نامتناهی ریاض عقبی را.
ظهیر فاریابی.
- دار عقبی، خانه آخرت. سرای باقی: درشهور سنۀ احدی و اربعمائه از دار دنیا به دار عقبی تحویل کرد. (ترجمه تاریخ یمینی ص 276).
- عالم عقبی، جهان دیگر. آخرت. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(ثَقْ قِ)
منسوب است به ثقّب سنبندۀ دانۀ لؤلؤ. (سمعانی). کسپرج سنبا
لغت نامه دهخدا
تصویری از قبیطی
تصویر قبیطی
کبیتا قمیطا
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قبیله
تصویر قبیله
گروه، گروهی از فرزندان یک پدر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قبیل
تصویر قبیل
ظاهر و آشکارا، رویاروی، کارگذار و بمعنای جماعت و گروه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قبیله ای
تصویر قبیله ای
زندی همنیاکی تیره ای
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قبیله یی
تصویر قبیله یی
زندی همنیاکی تیره ای منسوب به قبیله: سنن قبیله یی رسوم قبیله یی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قبیب
تصویر قبیب
تر و خشک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قبیعه
تصویر قبیعه
بند شمشیر، زیور شمشیر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قبیطا
تصویر قبیطا
کبیتا قمیطا
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تقبی
تصویر تقبی
قبا پوشیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عقبی
تصویر عقبی
سزای کردار، آخرت
فرهنگ لغت هوشیار
حق انتفاعی که بموجب عقدی از جانب مالک برای مدتی معین بشخصی داده شود حق رقبی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قبیط
تصویر قبیط
پارسی تازی گشته کبیتا کپیتا
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عقبی
تصویر عقبی
((عُ با))
آخرت، جهان دیگر، رستاخیز، قیامت
فرهنگ فارسی معین
((رُ با))
حق انتفاعی که به موجب عقدی از جانب مالک برای مدتی معین به شخصی داده شود
فرهنگ فارسی معین
تصویری از قبیح
تصویر قبیح
زشت
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از قبیله
تصویر قبیله
کاروان
فرهنگ واژه فارسی سره
آخرت، اخری، رستاخیز، عقبا، قیامت
متضاد: دنیا
فرهنگ واژه مترادف متضاد