- قبی
- روزه دار
معنی قبی - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
جماعت، گروه، ضامن، کفیل، پذرفتار
تر و خشک
ظاهر و آشکارا، رویاروی، کارگذار و بمعنای جماعت و گروه
پارسی تازی گشته کبیتا کپیتا
شتابنده جانور پرنده، خود پرداز کسی که به کار خود بپردازد، ترنجیده چروکیده
سگ گشن
ناپسند و زشت
زشت، ناپسند
حق انتفاعی که بموجب عقدی از جانب مالک برای مدتی معین بشخصی داده شود حق رقبی
قبا پوشیدن
عقبا، جهان، دیگر آخرت
سزای کردار، آخرت
نوعی حق انتفاع برای مدت معین که مالک در اختیار دیگری می گذارد
کاروان
مؤنث واژۀ قبیح، زشت، ناپسند
گروهی از مردم دارای نژاد، سنت، دین و فرهنگ مشترک، گروهی از فرزندان یک پدر
زندی همنیاکی تیره ای منسوب به قبیله: سنن قبیله یی رسوم قبیله یی
زندی همنیاکی تیره ای
گروه، گروهی از فرزندان یک پدر
بند شمشیر، زیور شمشیر
کبیتا قمیطا
کبیتا قمیطا
سر نره
نادرست نویسی غبیده کبیتا خوردنی که از مغز بادام و آرد و شکر سازند
مونث قبیح گست زشت مونث قبیح: اعمال قبیح
زشت رو
زشت رو، بدگل