جدول جو
جدول جو

معنی قبولی - جستجوی لغت در جدول جو

قبولی
(قَ لی ی)
نسبت است به قبول که بمعنی باد صبا باشد (؟) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
قبولی
پذیرش، نخود پلو
تصویری از قبولی
تصویر قبولی
فرهنگ لغت هوشیار
قبولی
پذیرش
تصویری از قبولی
تصویر قبولی
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از قبول
تصویر قبول
پذیرفتن و گرفتن چیزی، گفتار کسی را به راستی و درستی پذیرفتن، پذیرفته
قبول افتادن: پذیرفته شدن، مقبول واقع شدن، برای مثال صالح و طالح متاع خویش نمودند / تا چه قبول افتد و چه در نظر آید (حافظ - ۴۷۲)
قبول شدن: پذیرفته شدن
قبول کردن: پذیرفتن
فرهنگ فارسی عمید
لفظی است عبرانی، یعنی ای معلم، یکی از القاب معززۀ یهود بود. (قاموس کتاب مقدس)
لغت نامه دهخدا
(رِ کَ دَ)
قبول و پسند، رضا، اخذ. دریافت و اقرار، اقرار در نوشتن، اقرار بر خلاف. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(مَ)
پسندیدگی و شایستگی. مطبوعی و محبوبی. (از ناظم الاطباء) :
به سرسبزی صبح آراسته
به مقبولی نزل ناخواسته.
نظامی.
رای هندی را ندیمی بود هنرپرور... که از مقبولی و به نشینی چون انسان العین در همه دیده هاش جای کردند. (مرزبان نامه چ قزوینی ص 130). یا داغ مهجوری برجبین تو کشند یا تاج مقبولی بر سرت نهند. (سعدی). و رجوع به مقبول شود، خوشگلی. زیبایی. (از ناظم الاطباء). و رجوع به مقبول شود
لغت نامه دهخدا
(قَعْ وَ)
مشیه المقعول. (اقرب الموارد). رجوع به قعوله شود
لغت نامه دهخدا
(قَ لَ لا)
طایری است که آن را به فارسی قازنامند. (فهرست مخزن الادویه). مرغ بلندپرواز. (از اقرب الموارد) (منتهی الارب). رجوع به مادۀ قبل شود
لغت نامه دهخدا
(قَ)
احمد بن محمد بن مکی بن یاسین قرشی مخزومی، مکنی به ابوالعباس و ملقب به نجم الدین. از علمای عامۀ قرن هشتم هجری است. وی چندی متصدی منصب قضای قوص و اخمیم و سیوط بود. او راست: 1- البحر المحیط فی شرح الوسیط. او در این کتاب، کتاب وسیط غزالی را که در فقه شافعی است شرح کرده است و سپس آن را ملخص گردانیده و به جواهرالبحر نامیده است. 2-تکملۀ تفسیر فخر رازی. قمولی پیش از تکمیل این تکمله وفات یافت و احمد بن خویی آن را به پایان رسانید. 3- شرح مقدمۀ ابن الحاجب. وی به سال 727 هجری قمری وفات یافت. (کشف الظنون) (روضات الجنات) (ریحانه الادب ج 3 ص 317). و رجوع به معجم المطبوعات ج 2 ستون 1526و حسن المحاضره فی اخبار مصر و القاهره ص 193 شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از قبول
تصویر قبول
پذیرفتن، پذیرائی، مقبول
فرهنگ لغت هوشیار
شاشی گمیزی پیشابی آنچه که مربوط بپیشاب است آنچه از ادرار بدست آید آلوده بادرار منسوب بادرار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قبلی
تصویر قبلی
آنامیتی، نیمروز (جنوب) منسوب است به قبله، طرف جنوب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قبولیت
تصویر قبولیت
رضا، دریافت و اقرار، قبول و پسند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قبولیت
تصویر قبولیت
((قَ یَّ))
قبول، رضا، دریافت، اقرار
فرهنگ فارسی معین
تصویری از قبول
تصویر قبول
پیش آمدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از قبول
تصویر قبول
((قُ))
خوبی، زیبایی، جمال
فرهنگ فارسی معین
تصویری از قبول
تصویر قبول
((قَ))
پذیرفتن، پذیرایی، پذیرش
فرهنگ فارسی معین
تصویری از قبول
تصویر قبول
پذیرش، پذیرفته شده
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از قبلی
تصویر قبلی
پیشین
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از قبلی
تصویر قبلی
Previous
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از قبلی
تصویر قبلی
précédent
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از قبلی
تصویر قبلی
이전의
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از قبلی
تصویر قبلی
sebelumnya
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از قبلی
تصویر قبلی
पिछला
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از قبلی
تصویر قبلی
vorige
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از قبلی
تصویر قبلی
precedente
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از قبلی
تصویر قبلی
предыдущий
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از قبلی
تصویر قبلی
previo
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از قبلی
تصویر قبلی
попередній
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از قبلی
تصویر قبلی
poprzedni
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از قبلی
تصویر قبلی
vorherig
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از قبلی
تصویر قبلی
anterior
دیکشنری فارسی به پرتغالی
پذیرش پذیری، پذیرش
دیکشنری اردو به فارسی
تصویری از قبلی
تصویر قبلی
קודם
دیکشنری فارسی به عبری