پسندیدگی و شایستگی. مطبوعی و محبوبی. (از ناظم الاطباء) : به سرسبزی صبح آراسته به مقبولی نزل ناخواسته. نظامی. رای هندی را ندیمی بود هنرپرور... که از مقبولی و به نشینی چون انسان العین در همه دیده هاش جای کردند. (مرزبان نامه چ قزوینی ص 130). یا داغ مهجوری برجبین تو کشند یا تاج مقبولی بر سرت نهند. (سعدی). و رجوع به مقبول شود، خوشگلی. زیبایی. (از ناظم الاطباء). و رجوع به مقبول شود