جدول جو
جدول جو

معنی قبلتین - جستجوی لغت در جدول جو

قبلتین
(قِ لَ تَ)
تثنیۀ قبله. دو قبله. مکۀ معظمه و بیت المقدس. (آنندراج) ، مسجدالحرام و مسجد اقصی. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
قبلتین
دو قبله، مکه معظمه و بیت المقدس
تصویری از قبلتین
تصویر قبلتین
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از سبکتین
تصویر سبکتین
(پسرانه)
نام مؤسس سلسله غزنویان و پدر سلطان محمد غزنوی
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از کلبتین
تصویر کلبتین
گاز آنبر، انبری که با آن دندان می کشند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از دولتین
تصویر دولتین
تثنیۀ دولت، دو دولت
فرهنگ فارسی عمید
(قَ چِ)
خانه برق، دهی است از دهستان بناجوی بخش بناب شهرستان مراغه، واقع در 6هزارگزی جنوب بناب، با 339 تن سکنه. آب آن از رود خانه تیکان چای و چاه و راه آن اتومبیل رو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
(دَ /دُو لَ تَ)
دو دولت و دو مملکت. (ناظم الاطباء). تثنیۀ دولت، دولتین متعاهدین. دولتین ایران و پاکستان. (از یادداشت مؤلف). و رجوع به دولت شود
لغت نامه دهخدا
(تِ)
جمع واژۀ قاتل، در حالت نصبی وجری. قاتلان. کشندگان. آدم کشان. رجوع به قاتل شود
لغت نامه دهخدا
(قُ لَ تَ)
تثنیۀ قاقله. الایچی سرخ. والایچی سفید. (آنندراج) (غیاث اللغات). رجوع به قاقله شود
لغت نامه دهخدا
(قَ صَ بَ تَ)
تثنیۀ قصبه، و مراد از آن قصبۀ صغری و قصبۀ کبری است. رجوع به قصبۀ صغری و قصبۀ کبری شود
لغت نامه دهخدا
(قَ)
لوله ونای، حوض وآبگیر. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(مُ بِ لَ)
تیشه و استره. (از ذیل اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(نِ)
جمع واژۀ قانت در حالت نصبی و جری:
از صادقین وفا طلب از قانتین ادب
وز متقین حیا و ز مستغفرین بیان.
خاقانی.
رجوع به قانت شود
لغت نامه دهخدا
(اَلْ لَ تَ نِ)
آن دو مؤنث که. (ترجمان علامۀ تهذیب عادل). تثنیۀ التی در حال نصب و جر. آن دو زن که. رجوع به التی و الذی شود
لغت نامه دهخدا
(کَ بَ تَ)
کلبتان. (برهان). انبر آهنگران. (آنندراج). انبر آهنگران که بدان آهن تافته را از کوره بر آورند. (ناظم الاطباء). تثنیۀ کلبه. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). و رجوع به کلبتان شود، انبر نیشگران. (آنندراج). ابزاری که بدان دندان را از ریشه کشند. (ناظم الاطباء). آلت بیرون کردن دندان از آرواره. آلتی که دندانساز بدان دندان برکشد. قسمی گاز برای کندن دندان. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). ظاهراً این لفظ تثنیۀ کلبه است. (از غیاث). انبرک مانند که بدان دندان را بیرون کشند و آن ازسه قسمت تشکیل شده: دهنه (که دارای دو دیواره است) ، نقطه اتصال که لولای کلبتین را تشکیل می دهد و دو دسته که در دست پزشک جراح جای می گیرد. کلبتین انواع و اقسام مختلف دارد و برای هر نوع دندان کلبتینی مخصوص بکار می رود. کلبتان (فرهنگ فارسی معین) :
برکند از دهان یوز به قهر
کلبتین دو شاخ آهو ناب.
سورنی.
گر ز عدل تو ز یوز آهو بنالد برکند
کلبتین شاخ آهو از دهان یوز ناب.
سوزنی (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
ورجوع به کلبتان شود، گلگیر شمع. (ناظم الاطباء) (از غیاث) :
بکلبتینم اگر سر جدا کنی چون شمع
نکوبد آهن سرد طمع گزینۀ من.
خاقانی.
، انبر جراحان. (آنندراج). ابزاری که جراحان بدان رگها را گیرند. (ناظم الاطباء) ، موچینه که آن را به تازی منقاش خوانند. (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(شَ لَ تَ)
به صیغۀ تثنیه، دو شمله. رجوع به شمله شود، لباس دولا. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(لی لِ)
دهی از دهستان لیراوی بخش دیلم شهرستان بوشهر، واقع در 18هزارگزی جنوب دیلم، کنار راه ساحلی دیلم به ریگ. جلگه، گرمسیر، مرطوب و مالاریائی. دارای 350تن سکنه. آب آن از چاه. محصول آن غلات و خرما. شغل اهالی زراعت است. بدانجا دبستان و گارد مسلح گمرک باشد. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 7). سه فرسخ کمتر میانۀ شمال و مغرب احمدحسین است. (فارسنامۀ ناصری)
لغت نامه دهخدا
دهی است از یمامه که در ایام قتل مسیلمۀ کذاب در صلح خالد بن ولید درنیامد. این ده مشتمل بر دو نخلستان است از بنی یشکر، و اعشی درباره آن اشعاری دارد. (منتهی الارب) (معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(مُ بَلْ لِ)
جمع واژۀ مبلّغ. رجوع به همین کلمه شود
لغت نامه دهخدا
(لِ نَ تَ)
تثینۀ لبنه. دو لبنه. نام دو شطبۀ عضاده است. رجوع به عضاده و اصطرلاب شود
لغت نامه دهخدا
(قِ لَ تَ)
صحابی که هم بجانب بیت المقدس و هم به سوی کعبه نماز گزارده باشد
لغت نامه دهخدا
(اَ بُ لُ تَ)
نام شهری مشهور به بلاد روم نزدیک ابسس. (مراصد) ، رنگی سفید که با آن رنگ دیگر باشد. (زوزنی) ، چپار. خلنگ. خلنج. پیس. پیسه. نر پیسه. (منتهی الارب) ، سیاه و سفید، از خیل بمنزلۀ ابقع است از مرغان و سگان. اسب که دو رنگ دارد یکی سپید و دیگر هر رنگ که باشد. (تاج از مؤید). خنگ زیور. مؤنث: بلقاء. ج، بلق:
نشست از بر ابلق مشک دم
جهنده سرافراز و روئینه سم.
فردوسی.
بدو گفت کردوی کای شهریار
نگه کن بدان گرد ابلق سوار.
فردوسی.
چنین گفت گستهم کای شهریار
برآنم که آن مرد ابلق سوار
برادرم بندوی جنگ آور است
همان یارش از لشکری دیگر است.
فردوسی.
، مجازاً، روزگار. زمانه. تصاریف دهر. صروف لیل و نهار. و گاه از آن به ابلق ایام و ابلق چرخ و ابلق فلک تعبیر کنند، بمناسبت سفیدی روز و سیاهی شب:
ای تاخته شصت سال زیرت
این مرکب بی قرار ابلق.
ناصرخسرو.
یکی بی جان و بی تن ابلق اسبی کو نفرساید
بکوه و دشت و دریا بر همی تازد که ناساید.
ناصرخسرو.
دهر ابلق است وعرصۀ خاکی مصافگاه
منشین بر او گرت نه سر زخم خوردن است.
مجیرالدین بیلقانی.
اگر ابلق دهر در زین کشی
وگر خنگ چرخت جنیبت کشد...
شرف الدین علی یزدی.
- ابلق، سنجاب ابلق، سنجاب دورنگ:
نمود پوشن و جوشن ز پشت شیر و پلنگ
شده بتوسن ابلق سوار هر صفدر.
نظام قاری.
در آن قتال دله صدر روی گردانید
بداد ابلق سنجاب پشت و کرد حذر.
نظام قاری.
امیران ارمک سلاطین اطلس
گزیده ز سنجاب ابلق مراکب.
نظام قاری.
- طلب ابلق عقوق، طلب محال، چه عقوق به معنی باردار است و ابلق نر باشد:
ور زو نزاد بچۀ راحت عجب مدار
کابلق اگر یکی ست وگر صد، سترون است.
مجیر بیلقانی.
، در تداول فارسی، پر دورنگی که سرهنگان و سران غوغا و جوانان شنگ بر طرف کلاه زدندی زینت را.
- با زنگ و ابلق، تعبیری است مثلی، بتعریض و سخریه، با لباس و سلاح و دیگر چیزها
لغت نامه دهخدا
ابزار یست انبرک مانند که بدان دندان را بیرون کشند و آن از سه قسمت متمایز تشکیل شده: یک دهنه (که دارای دو دیواره است) یک نقطه اتصال که لولای کلبتین را تشکیل میدهد و دو دسته که در دست پزشک جراح جای میگیرد. کلبتین انواع و اقسام مختلف دارد و برای هر نوع دندان کلبتینی مخصوص بکار میرود کلبتان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کبرتین
تصویر کبرتین
منسوب به کبرت کبریتی گوگرد ین: (آنگاه خدای عزوجل اندر دوزخ آسیا سنگهای کبرتین باراند) (تفسیر کمبریج)
فرهنگ لغت هوشیار
سنگی کوتاه به شکل استوانه که آن را روی پشت بام غلطانند تا هموار و محکم شود
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قانتین
تصویر قانتین
جمع قانت، خاموشان، فرمان برندگان، نیایشگران، پرهیزگاران
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قاقلتین
تصویر قاقلتین
جمع قاقله، دوالا چی سرخ و سفید
فرهنگ لغت هوشیار
جمع قاتل، کشندگان جمع قاتل در حالت نصبی و جری (در فارسی مراعات این قاعده نکنند) کشندگان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اللتین
تصویر اللتین
آن دو مونث که
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دولتین
تصویر دولتین
جمع دوله، دو کشور تثنیه دولت دو دولت: دولتین ایران و پاکستان
فرهنگ لغت هوشیار
دوخم که برابر با یک هزار و دو سد (رطل عراقی) درآن آب بگنجد این اندازه ظب بارواداشت (شافعی) پلیدنمی گردد تثنیه قله دو تیغ (کوه)
فرهنگ لغت هوشیار
کلبتین: سلاح و کارد و کمند و سوهان و قلبتین وا نبرو آنچه شبروان را بکار باید
فرهنگ لغت هوشیار
جمع مبلغ، رسانندگان دین برداران جمع مبلغ در حالت نصبی و جری (در فارسی مراعات این قاعده نکنند)، جمع مبلغ در حالت نصبی و جری (در فارسی مراعات این قاعده نکنند)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کلبتین
تصویر کلبتین
((کَ بَ تِ))
ابزاری انبرک مانند که با آن در سابق دندان می کشیدند، انبر آهنگران
فرهنگ فارسی معین
حنجره
فرهنگ گویش مازندرانی