پیش درآمدگی پای بر پای دیگر، دوری میان دو شتالنگ، رفتاری با سستی و ضعف. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج) ، رفتاری که گویا خاک رابا قدم برمیدارد. (از منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
پیش درآمدگی پای بر پای دیگر، دوری میان دو شتالنگ، رفتاری با سستی و ضعف. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج) ، رفتاری که گویا خاک رابا قدم برمیدارد. (از منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
ده کوچکی است از دهستان بیضاء بخش اردکان شهرستان شیراز. در 67000 گزی جنوب خاور اردکان و 3000 گزی راه فرعی بیضا به زرقان واقع است و 37 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7)
ده کوچکی است از دهستان بیضاء بخش اردکان شهرستان شیراز. در 67000 گزی جنوب خاور اردکان و 3000 گزی راه فرعی بیضا به زرقان واقع است و 37 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7)
گروه از فرزندان یک پدر. (منتهی الارب). گروهی مردم از یک پدر. (ترجمان علامۀ جرجانی). جماعتی را گویند که از یک پدر باشند. (برهان) ، پاره ای از کلۀ سر فراهم آمده با پارۀ دیگر. ج، قبایل، دوال لگام، سنگ بزرگ سر چاه. (منتهی الارب)
گروه از فرزندان یک پدر. (منتهی الارب). گروهی مردم از یک پدر. (ترجمان علامۀ جرجانی). جماعتی را گویند که از یک پدر باشند. (برهان) ، پاره ای از کلۀ سر فراهم آمده با پارۀ دیگر. ج، قبایل، دوال لگام، سنگ بزرگ سر چاه. (منتهی الارب)
سست رفتن بر روی زمین. به آرامی و کندی در روی زمین راه رفتن. (از منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد) (تاج العروس) (متن اللغه) (قاموس) (لسان العرب)
سست رفتن بر روی زمین. به آرامی و کندی در روی زمین راه رفتن. (از منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد) (تاج العروس) (متن اللغه) (قاموس) (لسان العرب)
مکتوبی که در آن مینویسند چیزی را که انسان ملتزم میگردد از کار و عمل و یا دین و جز آن. و نیز چون کسی قبول کند چیزی را بطور مقاطعه و نوشته ای بر طبق آن نویسد، آن نوشته عبارت است از قباله. ضمانت نامه و معاهده. (ناظم الاطباء) ، مکتوبی که در فروش ملک و جز آن مینویسند و در آن ذکر میکنند فروشنده و خریدار و آن چیزی را که خرید و فروش بدان تعلق گرفته ومبلغ ادا شده و شرائط بیع و جز آن را. و چک نامه و ترزده و بیلک. و بیله و ترده و نورده نیز گویند. (ناظم الاطباء) : وی زمانی اندیشید و پس قباله برداشت بدرید و گفت زمین بکار نیست. (تاریخ بیهقی). قباله نوشتند و گواه گرفتند. (تاریخ بیهقی). دو قباله نبشته بودند همه اسباب و صنایع... (تاریخ بیهقی). جز به جفا وعده هاش پاک دروغ است ور بدهد مر ترا هزار قباله. ناصرخسرو. عمر ضایعکرده ای دارد ز تو چشم قبول کز قبول تو قباله ی عمر بتوان تازه کرد. خاقانی. بطیره گفت مسلمان گر این قبالۀ من درست نیست خدایا جهود میرانم. سعدی (گلستان). همه شب نیارمید از سخن های پریشان گفتن که فلان انبارم به ترکستان است و فلان بضاعت به هندوستان و این قبالۀ فلان زمین است. (گلستان). - امثال: پشت قبالۀ مادرش انداخته اند. قباله کهنۀ جائی بودن، به امور ملکی آنجا بصیرت کامل داشتن. رجوع به قباله کهنه شود
مکتوبی که در آن مینویسند چیزی را که انسان ملتزم میگردد از کار و عمل و یا دین و جز آن. و نیز چون کسی قبول کند چیزی را بطور مقاطعه و نوشته ای بر طبق آن نویسد، آن نوشته عبارت است از قباله. ضمانت نامه و معاهده. (ناظم الاطباء) ، مکتوبی که در فروش ملک و جز آن مینویسند و در آن ذکر میکنند فروشنده و خریدار و آن چیزی را که خرید و فروش بدان تعلق گرفته ومبلغ ادا شده و شرائط بیع و جز آن را. و چک نامه و ترزده و بیلک. و بیله و ترده و نورده نیز گویند. (ناظم الاطباء) : وی زمانی اندیشید و پس قباله برداشت بدرید و گفت زمین بکار نیست. (تاریخ بیهقی). قباله نوشتند و گواه گرفتند. (تاریخ بیهقی). دو قباله نبشته بودند همه اسباب و صنایع... (تاریخ بیهقی). جز به جفا وعده هاش پاک دروغ است ور بدهد مر ترا هزار قباله. ناصرخسرو. عمر ضایعکرده ای دارد ز تو چشم قبول کز قبول تو قباله ی ْ عمر بتوان تازه کرد. خاقانی. بطیره گفت مسلمان گر این قبالۀ من درست نیست خدایا جهود میرانم. سعدی (گلستان). همه شب نیارمید از سخن های پریشان گفتن که فلان انبارم به ترکستان است و فلان بضاعت به هندوستان و این قبالۀ فلان زمین است. (گلستان). - امثال: پشت قبالۀ مادرش انداخته اند. قباله کهنۀ جائی بودن، به امور ملکی آنجا بصیرت کامل داشتن. رجوع به قباله کهنه شود
زن بزرگ درشت جثه. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء) ، عقاب که بر سر کوه جای گیرد. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). گویند: عقاب قیعله، بنحو اضافه و صفت. (منتهی الارب)
زن بزرگ درشت جثه. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء) ، عقاب که بر سر کوه جای گیرد. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). گویند: عقاب قیعله، بنحو اضافه و صفت. (منتهی الارب)