دهی از دهستان دربقاضی بخش حومه شهرستان نیشابور. در 3هزارگزی جنوب نیشابور واقع و جلگه و معتدل است. سکنه 73 تن. آب آن از قنات و محصول آن غلات، تریاک و شغل اهالی زراعت و کار در شهر است. راه اتومبیل رو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
دهی از دهستان دربقاضی بخش حومه شهرستان نیشابور. در 3هزارگزی جنوب نیشابور واقع و جلگه و معتدل است. سکنه 73 تن. آب آن از قنات و محصول آن غلات، تریاک و شغل اهالی زراعت و کار در شهر است. راه اتومبیل رو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
زندان، بند، یادداشت، ذکر، افسار، در دستور زبان کلمه ای که مفهوم فعل، صفت یا کلمۀ دیگر را به زمان، مکان یا چگونگی و حالتی مقید می سازد، در علوم ادبی در قافیه، حرف ساکنی که قبل از حرف روی واقع می شود مانند «ر» در کلمۀ «مرد»، درصورتی که قافیه واقع شده باشد، ریسمان یا چیز دیگر که به پای انسان یا چهارپایان می بستند در قید حیات بودن: زنده بودن قید اندازه: در دستور زبان قیدی که نشان دهندۀ زمان است مقدار یا اندازه است قید مقدار قید تاکید: در دستور زبان قیدی که نشان دهندۀ تاکید است مانند بی گفتگو، ناچار، بی گمان، بی چند و چون، البته، لابد قید ترتیب: در دستور زبان قیدی که نشان دهندۀ چگونگی قرارگرفتن است مانند یکان یکان، دسته دسته، پیاپی، دمادم قید حالت: در دستور زبان قیدی که نشان دهندۀ حالت فعل است مانند چنین، گریان، شتابان، عاقلانه قید زمان: در دستور زبان قیدی که نشان دهندۀ زمان است مانند ناگهان، پیوسته، همواره، دیر، زود، بامداد قید شک و ظن: در دستور زبان قیدی که نشان دهندۀ گمان و تردید است مانند گویی، پنداری، مگر، شاید قید مقدار: در دستور زبان قیدی که نشان دهندۀ زمان است مقدار یا اندازه است مانند بسیار، اندک، بیش، کم، بسا، بسی قید مکان: در دستور زبان قیدی که نشان دهندۀ مکان است مانند بالا، پایین، پیش، پس، آنجا، اینجا، همه جا قید نفی: در دستور زبان قیدی که نشان دهندۀ نفی یا رد است مانند نه، هرگز، به هیچ رو
زندان، بند، یادداشت، ذِکر، افسار، در دستور زبان کلمه ای که مفهوم فعل، صفت یا کلمۀ دیگر را به زمان، مکان یا چگونگی و حالتی مقید می سازد، در علوم ادبی در قافیه، حرف ساکنی که قبل از حرف رَوی واقع می شود مانندِ «ر» در کلمۀ «مرد»، درصورتی که قافیه واقع شده باشد، ریسمان یا چیز دیگر که به پای انسان یا چهارپایان می بستند در قید حیات بودن: زنده بودن قِید اندازه: در دستور زبان قیدی که نشان دهندۀ زمان است مقدار یا اندازه است قید مقدار قِید تاکید: در دستور زبان قیدی که نشان دهندۀ تاکید است مانندِ بی گفتگو، ناچار، بی گمان، بی چند و چون، البته، لابد قِید ترتیب: در دستور زبان قیدی که نشان دهندۀ چگونگی قرارگرفتن است مانندِ یکان یکان، دسته دسته، پیاپی، دمادم قِید حالت: در دستور زبان قیدی که نشان دهندۀ حالت فعل است مانندِ چنین، گریان، شتابان، عاقلانه قِید زمان: در دستور زبان قیدی که نشان دهندۀ زمان است مانندِ ناگهان، پیوسته، همواره، دیر، زود، بامداد قِید شک و ظن: در دستور زبان قیدی که نشان دهندۀ گمان و تردید است مانندِ گویی، پنداری، مگر، شاید قِید مقدار: در دستور زبان قیدی که نشان دهندۀ زمان است مقدار یا اندازه است مانندِ بسیار، اندک، بیش، کم، بسا، بسی قِید مکان: در دستور زبان قیدی که نشان دهندۀ مکان است مانندِ بالا، پایین، پیش، پس، آنجا، اینجا، همه جا قِید نفی: در دستور زبان قیدی که نشان دهندۀ نفی یا رد است مانندِ نه، هرگز، به هیچ رو
آهنگ، عزم، منظور، مقصود، سوءنیت قصد داشتن: عزم و آهنگ داشتن قصد قربت: آهنگ کاری نیکو کردن با نیت تقرب به خدا قصد کردن: آهنگ کردن، عزم کردن، برای مثال کجا گویم که با این درد جانسوز / طبیبم قصد جان ناتوان کرد (حافظ - ۲۸۰)
آهنگ، عزم، منظور، مقصود، سوءِنیت قَصد داشتن: عزم و آهنگ داشتن قَصد قربت: آهنگ کاری نیکو کردن با نیت تقرب به خدا قَصد کردن: آهنگ کردن، عزم کردن، برای مِثال کجا گویم که با این درد جانسوز / طبیبم قصد جان ناتوان کرد (حافظ - ۲۸۰)
کرک، پشم یا پر بسیار نرم با پرز های نرم و لطیفی که از بن مو های بز می روید و آن ها را با شانه می گیرند و پس از ریسیدن در بافتن پارچه های کرکی به کار می برند و از آن شال و پارچه های لطیف می بافند، گلغر، پت، تبت، بزشم، بزوشم، بزوش، تفتیک
کُرک، پشم یا پر بسیار نرم با پرز های نرم و لطیفی که از بن مو های بز می روید و آن ها را با شانه می گیرند و پس از ریسیدن در بافتن پارچه های کرکی به کار می برند و از آن شال و پارچه های لطیف می بافند، گُلغَر، پَت، تِبِت، بُزَشم، بُزوَشم، بُزوَش، تَفتیک