جدول جو
جدول جو

معنی قبائر - جستجوی لغت در جدول جو

قبائر
(قَ ءِ)
جمع واژۀ قبراء. (ناظم الاطباء). چکاوک ها. رجوع به قبراء شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(قَبِ)
جمع واژۀ قبره. چکاوک ها. رجوع به قبره شود
لغت نامه دهخدا
(قَبْ با)
لقب عام ملوک صقالبه. (آثارالباقیه ص 102)
لغت نامه دهخدا
(قَبْ با)
گورکن
لغت نامه دهخدا
(قُ)
شمشیر شعبان بن عمرو حمیری. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(قُبْ با)
گروه فراهم آمده جهت برآوردن و کشیدن شکار از دام. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب) ، چراغی که صیاد در شب افروزد. (ناظم الاطباء). چراغ شکاری در شب. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
به عربی نام گیاهی است که شتران میخورند و به فارسی گیاه چرای شتران نامند. به سریانی به معنی کبر است. (داود انطاکی جزء یکم ص 141)
لغت نامه دهخدا
(ءِ)
از بوار، مقابل دایر. فاسد. بی حیز. متروک.
لغت نامه دهخدا
(نَ ءِ)
پسرزادگان، جمع نبیره، و این جمع به تصرف فارسیان عربی دان است که لفظ فارسی را بطور عربی جمع کنند چنانکه فرامین جمع فرمان و خوانین جمع خان آورده اند. (غیاث اللغات). فرزندزاده ها. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(ضَ ءِ)
جمع واژۀ ضباره. (منتهی الارب). رجوع به ضباره شود
لغت نامه دهخدا
(قَ ءِ)
جمع واژۀ قصیره. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). رجوع به قصیره شود
لغت نامه دهخدا
(قُ تِ)
کوتاه بالا. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). قبتر. رجوع به قبتر شود
لغت نامه دهخدا
(قُ ثِ)
فرومایۀ گمنام. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(قَ ءِ)
جمع واژۀ قبیحه. (منتهی الارب). زشتی ها. (غیاث اللغات)
لغت نامه دهخدا
(قَ ءِ)
جمع واژۀ قبیعه. (دهار). رجوع به قبیعه شود
لغت نامه دهخدا
(قَ)
بلاد القبائل، و بلادالبرابره
لغت نامه دهخدا
(قَ ءِ)
جمع واژۀ قبیله:
چشم بد از تو دور ای بدیع شمائل
یار من و شمع جمعو میر قبائل.
سعدی.
- قبائل بنی اسرائیل، اسباط بنی اسرائیل.
رجوع به قبایل و قبیله شود.
، قبائل رأس، استخوانهای سر. صفائح جمجمه
لغت نامه دهخدا
(قَ ءَ)
گیاهی. رجوع به قبا شود
لغت نامه دهخدا
(عَ ءِ)
جمع واژۀ عبور. رجوع به عبور شود. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(قَ سُ)
موضعی است در مکۀ معظمه. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
تصویری از جبائر
تصویر جبائر
جمع جبیره
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بائر
تصویر بائر
خراب، ویران
فرهنگ لغت هوشیار
جمع نبیره (بسیاق عربی) : وچون شاهزاده درشیروان قراروآرام گرفت میرزا برهان نامی ازنبایرسلاطین شیروان - که در میانه جماعت قساق میبود ... - بشیروان آمده. . توضیح نبایرجمع} نبیره {کلمه ایست که ازماده فارسی بصیغه عربی ساخته اند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کبائر
تصویر کبائر
جمع کبیره، گناهان بزرگ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قبائح
تصویر قبائح
قبایح در فارسی، جمع قبیحه، زشت ها زشتی ها جمع قبیحه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قبائل
تصویر قبائل
جمع قبیله
فرهنگ لغت هوشیار