قاپیدن ربودن به جلدی و چابکی، قاپ زدن، ربودن ادامه... ربودن به جلدی و چابکی، قاپ زدن، ربودن تصویر قاپیدن فرهنگ فارسی عمید
قاپیدن(مَ لَ حَ نِ تَ) قاپ زدن. ربودن. ربودن به جلدی و چابکی. گرفتن چنانکه سگ پای درویش را، چنانکه لقمه و دیگر چیز را از دست کسی ادامه... قاپ زدن. ربودن. ربودن به جلدی و چابکی. گرفتن چنانکه سگ پای درویش را، چنانکه لقمه و دیگر چیز را از دست کسی لغت نامه دهخدا
قاپیدن ربودن بجلدی و چابکی: سگ استخوان را از دست او قاپید ادامه... ربودن بجلدی و چابکی: سگ استخوان را از دست او قاپید تصویر قاپیدن فرهنگ لغت هوشیار
قاپیدن((دَ)) ربودن چیزی به سرعت و ناگهانی، قاپ زدن ادامه... ربودن چیزی به سرعت و ناگهانی، قاپ زدن تصویر قاپیدن فرهنگ فارسی معین
قاپیدن به چنگ آوردن، چنگ زدن، ربودن، قاپ زدن ادامه... به چنگ آوردن، چنگ زدن، ربودن، قاپ زدن فرهنگ واژه مترادف متضاد