جدول جو
جدول جو

معنی قانطه - جستجوی لغت در جدول جو

قانطه(نِ طَ)
تأنیث قانط. زن نومید. رجوع به قانط شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از قانته
تصویر قانته
قانت، فرمان برنده، فرمان بردار، مطیع و متواضع به خداوند، نمازخوان
فرهنگ فارسی عمید
(نِ عَ)
تأنیث قانع. رجوع به قانع شود
لغت نامه دهخدا
(نَ)
وادئی است فیمابین افرائیم و منسی (یوشع 16:8 و 17:9) که فعلاً هم آن را وادی قانا گویند و سرش در مسافت شش میل به جنوب شرقی نابلس واقع و متدرجاً رو به دریای شمالی یافا سرازیر میشود. بعضی را گمان چنان است که این قانه همان وادی قصب است که از نزدیکی نابلس در عین القصب شروع نموده و از آن پس به وادی الثّیعرو سپس به وادی ریمر که در شمال وادی مذکور واقع است نامیده میشود... حدود فیمابین افرائیم و منسی باید در شمال همین قانا باشد. (قاموس کتاب مقدس ص 684)
لغت نامه دهخدا
(وُ مَ دَ رَ)
جامعالدعوات، نام دعایی از مخترعات بعض ارباب طلسم و افسون و آن چنان است که در بین آیات سورۀ یاسین دعاها و ذکرها و آیات دیگر از قرآن مجید خوانده شود. و برای این دعا خاصیت بسیار نوشته است. رجوع به جامع الدعوات کبیر شود
لغت نامه دهخدا
(نِ تَ)
تأنیث قانت. زن فرمانبردار. (ناظم الاطباء). رجوع به قانت شود
لغت نامه دهخدا
(طِ نَ)
تأنیث قاطن، جمع واژۀ قاطن. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(عُنْ نَ)
شهری در جلیل که عیسی نخستین معجزۀ خویش مبنی بر تبدیل آب به شراب را در آنجا انجام داده: چون آب را شراب کرد در قاطنۀ جلیل، و در سیم روز شد عروسی در قاطنۀ جلیل. (دیاتسارون، ص 46)
لغت نامه دهخدا
(نِصَ)
سنگ دان مرغ را گویند. پوست اندرونی او را خشک کرده بسایند و با شراب بیاشامند درد معده را نافع باشد خاصه پوست سنگدان خروس. گویند عربی است. (برهان). روده و اندرون مرغ. ج، قوانص. (منتهی الارب از حاشیۀ برهان چ معین) (ناظم الاطباء). قانصه برای مرغ چون معده باشد در انسان. حوصله. چینه دان و سنگ دان است و بهترین آن از اردک و مرغ پرواری است و بعد ازاخراج عصبهای او کثیرالغذاء و مولد خون صالح و رافعخفقان و دیرهضم و مصلحش آبکامه و نمک است، و پوست اندرون آن را چون خشک کنند و سائیده با آب سرد بنوشندجهت درد معده و زلق الامعاء و اسهال بغایت نافع است. (از تحفۀ حکیم مؤمن). و رجوع به قانسهالطیر شود
لغت نامه دهخدا
(یَ)
تأنیث قانی. رجوع به قانی شود
لغت نامه دهخدا
(رَض ض)
نومید شدن. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) (آنندراج). رجوع به قنوط و قنط شود
لغت نامه دهخدا
(طِ)
شهری است در یوگسلاوی و لشکر عثمانی بسال 1697 در کنار همین شهر از اطریش شکست خورد و پس از این شکست بود که نفوذ دولت عثمانی در بالکان رو به انحطاط نهاد. (از ملحقات منجد اللغه)
لغت نامه دهخدا
(لُ طَ / طِ)
این کلمه ظاهراً یونانی است و در مملکت عثمانی به معنای رستوران است. و عثمانیها قاف نویسند و کاف تلفظ کنند (لکانته) و در ایران به غلط آن را با قاف نوشته و هم قاف تلفظ کنند
لغت نامه دهخدا
(نِ)
نومید. (ناظم الاطباء). ناامید. نومید. مأیوس. آیس
لغت نامه دهخدا
تصویری از لقانطه
تصویر لقانطه
خوردنگاه رستوران
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قناطه
تصویر قناطه
نومید گشتن نومید ی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قانسه
تصویر قانسه
اندرونه مرغ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قانصه
تصویر قانصه
مونث قانص و اندرونه مرغ چینه دان پرنده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قاطنه
تصویر قاطنه
مونث قاطن بنگرید به قاطن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قانط
تصویر قانط
خشک نا امید نومید مایوس، جمع قانطین
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قانط
تصویر قانط
((نِ))
ناامید، نومید، مأیوس، جمع قانطین
فرهنگ فارسی معین
تصویری از لقانطه
تصویر لقانطه
((لُ طَ یا طِ))
رستوران، مهمان خانه
فرهنگ فارسی معین