جدول جو
جدول جو

معنی قامیش - جستجوی لغت در جدول جو

قامیش
قصب است، (فهرست مخزن الادویه)، نی
لغت نامه دهخدا
قامیش
نی، نیستان
تصویری از قامیش
تصویر قامیش
فرهنگ لغت هوشیار
قامیش
نی، قصب، نیستان
تصویری از قامیش
تصویر قامیش
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(یِ مَ)
دهی از دهستان سردرود بخش رزن شهرستان همدان. در 21000گزی شمال باختری قصبۀ رزن و 9000گزی شمال خاوری دمق واقع و موقع جغرافیائی آن جلگه و سردسیر است. 1105 تن سکنه دارد. آب آن از قنات و بهار از رود خانه جریانلو و محصول آن غلات، لبنیات، صیفی و شغل اهالی زراعت و گله داری و صنایعدستی زنان گلیم بافی است. راه مالرو دارد. تابستان از طریق رزن اتومبیل میتوان برد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
دهی از دهستان گل تپۀ فیض اﷲبیگی است که در بخش مرکزی شهرستان سقّز واقع است و 300 تن سکنه دارد، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
(بُ نَ چِ)
دهی است از دهستان بلوک شرقی بخش مرکزی شهرستان دزفول و دارای 200 تن سکنه است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا
(لَ)
دهی از دهستان سرشبوه بخش مریوان شهرستان سنندج. در 44000 گزی شمال خاوری دژ شاهپور و 8000 گزی شمال خیاره واقع است. موقع جغرافیائی آن کوهستانی سردسیر است. 100 تن سکنه دارد. آب آن از چشمه ها و محصولات آن غلات، لبنیات، توتون و شغل اهالی زراعت و گله داری است، راه مالرو و صعب العبور و پاسگاه مرزبانی دارد. در کوه این ده غاری وجود دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
(قِ)
مردم آمیخته از هر جنس. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). قرمش. و شاید مأخوذ از ترکی قرش مش و قرش میش باشد
لغت نامه دهخدا
دژی است در اندلس از توابع سرقسطه، (معجم البلدان ج 7 ص 19)
لغت نامه دهخدا
مخفف گاومیش در تداول عامه و آن جانوری از جنس گاو است، (برهان)، رجوع به گاومیش و جاموس شود
لغت نامه دهخدا
دهی است از دهستان سرشبوه بخش مرکزی شهرستان سقز. در 53000 گزی جنوب سقز و 3000 گزی باختر شیبانجو واقع است. موقع جغرافیائی آن کوهستانی و سردسیراست. 50 تن سکنه دارد. آب آن از چشمه و محصولات آن غلات، لبنیات، توتون و شغل اهالی زراعت و گله داری است. راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
(لَ)
نیستان. یکی از آبادیهای حومه شهر سنندج. (واژه های نو فرهنگستان ایران). دهی از دهستان خورخوره بخش دیواندره شهرستان سنندج. در 1000 گزی باختر دیواندره و 20000 گزی جنوب باختری خورخوره واقع است. موقع جغرافیائی آن کوهستانی سردسیر است. 14 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
(قَ اَ)
دهی است از دهستان ای تیوند بخش دلفان شهرستان خرم آباد، واقع در 24هزارگزی خاور نورآباد و 3 هزارگزی باختر شوسۀ خرم آباد به کرمانشاه. موقع جغرافیایی آن جلگه و هوای آن سردسیری مالاریایی است. سکنۀ آن 360 تن است. آب آن از قنات و چشمه و محصول آن غلات، پشم و شغل اهالی زراعت و گله داری و صنایع دستی زنان سیاه چادربافی است. راه مالرو دارد. ساکنین از طایفه ای تیوند هستند و در زمستان به قشلاق میروند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا
(یِ)
تسمه. بند چرمی. (دزی ج 2 ص 296)
لغت نامه دهخدا
تصویری از قامیشله
تصویر قامیشله
ترکی نیستان نام جایگان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قامیش گذاشتن
تصویر قامیش گذاشتن
درد سر دادن مزاحم شدن سبب تصدیع گردیدن
فرهنگ لغت هوشیار
نی، نیستان ترکی نی مردابی از گیاهان پارسی است غمیش غر و غربیله، ناز خرکی
فرهنگ لغت هوشیار
گونه ای گاو که خاص مناطق معتدل و گرم آسیا و افریقا و اروپاست و دارای چند نژاد است که مهمترین نژاد های آن گاو میش هندی است و غالبا جهت استفاده آنرا اهلی میکنند. گاومیشان وحشی اکثر کوچکند و بیش از یک متر ارتفاع ندارند ولی گاومیشان وحشی هندی نسبه عظیم الجثه اند و ارتفاع آنها گاه تا 2 متر وزنشان تا 1500 کیلو گرم میرسد و دارای شاخهای بلندی هستند که گاهی طول آنها بر 2 متر بالغ میگردد. گاومیشان وحشی از حیوانات درنده مانند پلنگ و ببر و شیر هم باکی ندارند و غالبا با آنها مبارزه میکنند. گاومیشان را امروزه اسیر و اهلی میسازند. گاومیشان اهلی در گیلان و مازندران و آذربایجان و خوزستان و شهریار فراوانند و اکثر رگشان تیره و غالبا پیشانی شان سفید و منگوله دم آنها نیز سفید رنگ است. پوست گاومیش بسیار ضخیم و چرم آن مرغوب است. گاومیش اهلی غالبا عظیم الجثه و سنگین حرکت است و سر خود را موقع حرکت هم سطح بدن نگه میدارد. گوش گاومیش بزرگ است و در درون آن مو های بلندی مشاهده میشود. پستان گاومیش کوچک است
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قرمیش
تصویر قرمیش
قرمش بنگرید به به قرمش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غامیش
تصویر غامیش
نی، نیستان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قامیش گذاشتن
تصویر قامیش گذاشتن
((گُ تَ))
مزاحم شدن، سبب تصدیع گردیدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از قمیش
تصویر قمیش
((قَ))
ادا و اطوار، ناز و کرشمه
فرهنگ فارسی معین
خمیر نانی که خوب نپخته باشد
فرهنگ گویش مازندرانی
نوعی از قمیش
فرهنگ گویش مازندرانی