اصلش از گیلان است. گویند بسیارطویل القامه بود. سایر احوالش ضرور نیست. او راست: بسیار اگر نظر به رخت میکنم مرنج بسیار هم گذشته که رویت ندیده ام. (آتشکدۀ آذر چ شهیدی ص 167)
اصلش از گیلان است. گویند بسیارطویل القامه بود. سایر احوالش ضرور نیست. او راست: بسیار اگر نظر به رخت میکنم مرنج بسیار هم گذشته که رویت ندیده ام. (آتشکدۀ آذر چ شهیدی ص 167)
قد، بلندی تنۀ آدمی، اندام اذان خفیف و کلماتی که در آغاز نماز می گویند، اقامه قامت بستن (زدن، گفتن): به نماز ایستادن، قد قامت الصلوه گفتن قامت کردن: به نماز ایستادن، قد قامت الصلوه گفتن، قامت بستن، برای مثال بر در مسجد گذاری کن که پیش قامتت / در نماز آیند آن ها یی که قامت می کنند (اوحدی - ۲۰۹)
قد، بلندی تنۀ آدمی، اندام اذان خفیف و کلماتی که در آغاز نماز می گویند، اقامه قامت بستن (زدن، گفتن): به نماز ایستادن، قد قامت الصلوه گفتن قامت کردن: به نماز ایستادن، قد قامت الصلوه گفتن، قامت بستن، برای مِثال بر در مسجد گذاری کن که پیش قامتت / در نماز آیند آن ها یی که قامت می کنند (اوحدی - ۲۰۹)
منسوب به قیامت، درخور نمودن به روز قیامت. درخور اظهار به قیامت: بد ز نیکان قیامتی نشود که ز بیجاده قیمتی نشود. سنایی. مرد دنیا قیامتی نبود قیمتی جز قیامتی نبود. سنایی
منسوب به قیامت، درخور نمودن به روز قیامت. درخور اظهار به قیامت: بد ز نیکان قیامتی نشود کَه ز بیجاده قیمتی نشود. سنایی. مرد دنیا قیامتی نبود قیمتی جز قیامتی نبود. سنایی
منسوب به قیمت، ارزش دار. بهادار، پربها. ثمین. گرانبها. (آنندراج) : من آنم که در پای خوکان نریزم مر این قیمتی لفظ درّ دری را. ناصرخسرو. و پاره ای جامۀ قیمتی از آن مرد بزاز بخرید. (سندبادنامه). اگر قیمتی درّ خواهی که باشی به آموختن گوهر جان بپرور. سعدی. چندین هزار اطلس زربفت قیمتی پوشیده در تنعم وآنگه دریده گیر. سعدی. وگر قیمتی گوهری غم مدار که ضایع نگرداندت روزگار. سعدی. - قیمتی گردیدن، بهادار شدن. ارزش پیدا کردن. گرانبها شدن: قیمتی گردی اگر فضل و هنر گیری از او قیمت مرد بدانی که بفضل و هنر است. ناصرخسرو
منسوب به قیمت، ارزش دار. بهادار، پربها. ثمین. گرانبها. (آنندراج) : من آنم که در پای خوکان نریزم مر این قیمتی لفظ دُرّ دری را. ناصرخسرو. و پاره ای جامۀ قیمتی از آن مرد بزاز بخرید. (سندبادنامه). اگر قیمتی دُرّ خواهی که باشی به آموختن گوهر جان بپرور. سعدی. چندین هزار اطلس زربفت قیمتی پوشیده در تنعم وآنگه دریده گیر. سعدی. وگر قیمتی گوهری غم مدار که ضایع نگرداندت روزگار. سعدی. - قیمتی گردیدن، بهادار شدن. ارزش پیدا کردن. گرانبها شدن: قیمتی گردی اگر فضل و هنر گیری از او قیمت مرد بدانی که بفضل و هنر است. ناصرخسرو