جدول جو
جدول جو

معنی قام - جستجوی لغت در جدول جو

قام
ساحر، جادوگر، فالگیر، (ناظم الاطباء)، قاهم نیز خوانده میشود و صحیح قام است، (تاریخ مفصل ایران مغول تألیف اقبال ج 1 ص 86 بنقل حاشیۀ مجمل التواریخ والقصص ص 103)، و جماعتی از چینیان به علم در شانۀ گوسفند نگریدند و قال و زجر بگرفتند ... و ایشان را قام خواندندی، (مجمل التواریخ والقصص ص 193)، مردمی از ایغور که دانستن سحر دعوی کنند، (جهانگشای جوینی)، بخشی کشیش های مذهب مغولی که غالباً نویسندگان خط ایغوری بوده اند و این خط در ترکستان تا حدود مأۀ 15 مسیحی معمول بوده است، (از سعدی تا جامی ص 135)، ج، قامات: تا عاقبت کار به اختیار عملۀ علم قام آن روز تمامت پادشاه زادگان جمع آمدند ...، (جهانگشای جوینی)، که فرقۀ عملۀ علم قام زیادت از این مقام رخصت نداده اند، (جهانگشای جوینی)،
قامان طره های تو چون کلک بخشیان
کردند مشق بر رخ تو خطایغوری،
پوربهای جامی،
(ادوارد برون، از سعدی تا جامی ص 135)،
مؤلف کتاب نزههالمشتاق قامانیه را یکی از طوائف ترک شمرده است، رجوع به نخبهالدهر ص 263 شود
لغت نامه دهخدا
قام
ساحر، جادوگر، فالگیر
تصویری از قام
تصویر قام
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از قامت گفتن
تصویر قامت گفتن
به نماز ایستادن، قد قامت الصلوه گفتن، قامت بستن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از قامت بستن
تصویر قامت بستن
به نماز ایستادن، قد قامت الصلوه گفتن، قامت زدن، قامت گفتن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از قامت زدن
تصویر قامت زدن
به نماز ایستادن، قد قامت الصلوه گفتن، قامت بستن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سقام
تصویر سقام
بیمار شدن، بیماری، دردمندی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سقام
تصویر سقام
سقیم ها، بیماران، جمع واژۀ سقیم
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از قامت کردن
تصویر قامت کردن
به نماز ایستادن، قد قامت الصلوه گفتن، قامت بستن، برای مثال بر در مسجد گذاری کن که پیش قامتت / در نماز آیند آن ها یی که قامت می کنند (اوحدی - ۲۰۹)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از قامت
تصویر قامت
قد، بلندی تنۀ آدمی، اندام
اذان خفیف و کلماتی که در آغاز نماز می گویند، اقامه
قامت بستن (زدن، گفتن): به نماز ایستادن، قد قامت الصلوه گفتن
قامت کردن: به نماز ایستادن، قد قامت الصلوه گفتن، قامت بستن، برای مثال بر در مسجد گذاری کن که پیش قامتت / در نماز آیند آن ها یی که قامت می کنند (اوحدی - ۲۰۹)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از قامع
تصویر قامع
برنده، شکننده، کوبنده، خوار کننده
فرهنگ فارسی عمید
(رَقْ قا)
رقم کننده. (مهذب الاسماء). رجوع به رقم شود، مطرز. طرازی. آنکه علم جامه کند. (یادداشت مؤلف) ، منسوب است به رقم که یک رقم پارچه و لباس بوده. (از انساب سمعانی)
لغت نامه دهخدا
(رَقْ قا)
ابوولید عباس بن ولید رقام قطان. از راویان است و از عبدالاعلی و محمد بن یزید واسطی روایت کرد و ابوزرعه و ابوحاتم رازی از او روایت دارند. وی از ثقات بشمار است. (از لباب الانساب). در علم حدیث شناسی اسلامی، روات کسانی هستند که به عنوان حافظان و ناقلان اصلی روایات پیامبر اسلام شناخته می شوند. این افراد با تأکید بر امانت داری و دقت در نقل، توانستند روایات صحیح را از نسل پیامبر اسلام (ص) به نسل های بعدی منتقل کنند. وجود روات سبب شد تا احادیث نبوی بدون تحریف به دست مسلمانان برسد.
لغت نامه دهخدا
(عُ)
داء عقام،بیماری که به نشود. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). علت بی دارو. (زمخشری). عقام. و رجوع به عقام شود، یوم عقام، روز سخت. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) ، رجل عقام، مرد بدخوی، جنگ شدید. (منتهی الارب). جنگ سخت که در آن کسی را بر دیگری ترجیح نباشد. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(عِ)
جمع واژۀ عقیم. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). رجوع به عقیم شود
لغت نامه دهخدا
(سَ)
بیماری. (آنندراج) (مهذب الاسماء) (اقرب الموارد) :
ز سعی و فضل تو داروی ومرهمم باید
که تن رهین سقام است و دل اسیر جراح.
مسعودسعد.
آن کلامت میرهاند از کلام
و آن سقامت میجهاند از سقام.
مولوی.
این طبیبان بدن دانشورند
بر سقام تو ز تو واقف ترند.
مولوی
لغت نامه دهخدا
(سِ)
بیماران. در این صورت جمع سقیم است. (غیاث) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(ذَءْ)
جماع کردن. (آنندراج). مفاقمه. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
تصویری از قامع
تصویر قامع
برنده، بند کننده، قاطع
فرهنگ لغت هوشیار
در نماز آمدن بر در مسجد گذاری کن که پیش قامتت در نماز آیند آنهایی که قامت می کنند (اوحدی) قامت بستن
فرهنگ لغت هوشیار
در نماز آمدن بر در مسجد گذاری کن که پیش قامتت در نماز آیند آنهایی که قامت می کنند (اوحدی) کنایه است از ورود بنماز و ادا تکبیره الاحرام اقامه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قامت
تصویر قامت
قد، بالا، رعنا و موزون
فرهنگ لغت هوشیار
نادرست نویسی غامبوره کاغذ نازک چاکدار که از لرزش آن آوایی بر آید (گویش نایینی)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قامت سزا
تصویر قامت سزا
نماز سزا سزاوار نیایش پرستیدنی
فرهنگ لغت هوشیار
در نماز آمدن بر در مسجد گذاری کن که پیش قامتت در نماز آیند آنهایی که قامت می کنند (اوحدی) قامت بستن
فرهنگ لغت هوشیار
در نماز آمدن بر در مسجد گذاری کن که پیش قامتت در نماز آیند آنهایی که قامت می کنند (اوحدی) قامت بستن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قاموس
تصویر قاموس
میانه دریا، دریای عظیم
فرهنگ لغت هوشیار
پارسی است غامه از گل های خاتمکاری ترکی دشنه گرجی، جمع قائم، پایا ها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قامیش
تصویر قامیش
نی، نیستان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قامیش گذاشتن
تصویر قامیش گذاشتن
درد سر دادن مزاحم شدن سبب تصدیع گردیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قامیشله
تصویر قامیشله
ترکی نیستان نام جایگان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فقام
تصویر فقام
گای (جماع)
فرهنگ لغت هوشیار
بد خوی مرد، بی تم مرد (تم نطفه)، نازا زن، مار دریایی، جمع عقیم، سترونان بی تمان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سقام
تصویر سقام
بیمار شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اقام
تصویر اقام
بر پاداشتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قاماریون
تصویر قاماریون
یونانی تازی گشته قاتل ابیه توت فرنگی درختی از گیاهان قاتل ابیه
فرهنگ لغت هوشیار