جدول جو
جدول جو

معنی قاله - جستجوی لغت در جدول جو

قاله
(لَ)
جمع واژۀ قائل. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب). رجوع به قائل شود
لغت نامه دهخدا
قاله
(لَ)
گفتار. سخن. گفتگو، گفتگوی در شر، زبان آوری در گفتار. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
قاله
جمع قائل، گویندگان گفتار
تصویری از قاله
تصویر قاله
فرهنگ لغت هوشیار
قاله
قله ی کوه، چکاد
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از ضاله
تصویر ضاله
گمراه کننده مثلاً کتاب ضاله، در فقه و حقوق حیوان گم شده، گمراه مثلاً قوم ضاله
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از قالب
تصویر قالب
ظرفی که در آن فلز گداخته یا چیز دیگر را می ریزند تا به شکل و اندازۀ آن درآید، تکۀ چوب تراشیده به اندازۀ پای انسان که درون کفش می گذارند،
شکل، هیبت، جسم، تن، بدن، کالبد، واحد شمارش برای قطعات بریده شده از قبیل صابون و کره
قالب تهی کردن: کنایه از مردن
قالب زدن: چیزی را در قالب درآوردن، کنایه از جعل کردن، دروغ گفتن
قالب کردن: کنایه از فریب دادن کسی در معامله و جنسی را گران تر از قیمت واقعی به او فروختن، چیزی را در قالب قرار دادن، قالب گیری کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از قالی
تصویر قالی
زیرانداز بزرگ پرزدار بافته شده با نخ، پشم یا الیاف دیگر به رنگ ها و نقش های مختلف
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تاله
تصویر تاله
خدا را پرستش کردن، خداپرستی، پارسایی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از قاعه
تصویر قاعه
ساحت خانه، گشادگی و فضای خانه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اقاله
تصویر اقاله
فسخ کردن بیع، پس خواندن و برهم زدن معامله، درگذشتن از گناه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از قالت
تصویر قالت
سخن، گفتار، سخن شایع میان مردم
فرهنگ فارسی عمید
(دَ لَ / لِ)
پوست روی هر زخم عموماً و گوشت زخم سر کچل خصوصاً. (لغت محلی شوشتر، نسخۀ خطی)
لغت نامه دهخدا
رجوع به اسقاله و صقاله و اسکله شود. (دزی ج 1 ص 660)
لغت نامه دهخدا
(بَقْ قا لَ)
ارض بقاله، زمین تره زار. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). رجوع به بقیله شود.
لغت نامه دهخدا
(اِ تِ)
در نیمروز آب خورانیدن شتران را. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب) ، شتابی کردن در دویدن بی ترس و بیم. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(فِ)
دهی است از دهات کاشان از نواحی ازدهار (اردهار) که تا ابروز ده فرسنگ فاصله دارد. این ده کوهی است که از یک سوی آن قطره های آب مانند عرق از بدن میچکد. روستائیان آن سامان درروزی از روزهای تیرماه در این نقطه گرد آیند و با هریک از آنان ظرفی است و هر یک پس از دیگری به آن کوه نزدیک میشود، و با تخته سنگی که در دست دارد بر آن میکوبد و میگوید: ای بیدخت، مرا از آب خود سیراب کن. من آن را برای درمان فلان درد میخواهم ! پس ظرف خود را از چکه های آب پر میکند و در تمام سال برای درمان دردها بکار میبرد و درمان مییابد. (ترجمه محاسن اصفهان چ مجلس ص 16 و 17). و این قلعه بنزدیک قالهر است و قلعۀ بلند و حصین و محکم است. (تاریخ قم ص 73)
لغت نامه دهخدا
با اعداد ترکیب شود و معنی دارنده تعداد سال دهد: دو ساله ده ساله یا همه ساله. هرسال پیوسته
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شاله
تصویر شاله
ازپارسی شالک شال کوچک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تاله
تصویر تاله
پارسائی، خداپرستی بیخود، سرگشته
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از داله
تصویر داله
ضعیف النفس، ناتوان پرنده شکاری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خاله
تصویر خاله
خواهر مادر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حاله
تصویر حاله
جاور، چگونگی، سر مستی شنگولی، مرگ
فرهنگ لغت هوشیار
قطعاتی از چوب و تخته که بمشک های پر باد بندند و در آب اندازند وروی آن نشسته از آب عبور کند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از صقاله
تصویر صقاله
چوب بست داربست
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از باله
تصویر باله
بال کوچک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اقاله
تصویر اقاله
بیع را فسخ کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ثقاله
تصویر ثقاله
سنگینی گرانی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اقاله
تصویر اقاله
((اِ لِ))
بر هم زدن، فسخ کردن معامله با رضایت، بخشیدن، گذشت
فرهنگ فارسی معین
تصویری از قابله
تصویر قابله
ماما
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از قاره
تصویر قاره
خشکاد
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از قافله
تصویر قافله
کاروان
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از قالی
تصویر قالی
فرش
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از خاله
تصویر خاله
مرخا
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از قالب
تصویر قالب
چارچوب
فرهنگ واژه فارسی سره
الغا، رد، شکستن، فسخ، نسخ، نقض، اغماض، بخشیدن، گذشت
فرهنگ واژه مترادف متضاد