جدول جو
جدول جو

معنی قالص - جستجوی لغت در جدول جو

قالص
(لِ)
بلندبرآینده. (منتهی الارب) : ماء قالص، آب بلندبرآینده. (منتهی الارب) (آنندراج) ، برهم جسته، کم شده. (منتهی الارب) : ظل قالص، سایۀ کم شده. (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
قالص
آبفشان، سایه کم
تصویری از قالص
تصویر قالص
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از قالی
تصویر قالی
زیرانداز بزرگ پرزدار بافته شده با نخ، پشم یا الیاف دیگر به رنگ ها و نقش های مختلف
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از قالت
تصویر قالت
سخن، گفتار، سخن شایع میان مردم
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از خالص
تصویر خالص
ناب، سره، پاک، بی آلایش، بدون ظرف مثلاً وزن خالص
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از قالب
تصویر قالب
ظرفی که در آن فلز گداخته یا چیز دیگر را می ریزند تا به شکل و اندازۀ آن درآید، تکۀ چوب تراشیده به اندازۀ پای انسان که درون کفش می گذارند،
شکل، هیبت، جسم، تن، بدن، کالبد، واحد شمارش برای قطعات بریده شده از قبیل صابون و کره
قالب تهی کردن: کنایه از مردن
قالب زدن: چیزی را در قالب درآوردن، کنایه از جعل کردن، دروغ گفتن
قالب کردن: کنایه از فریب دادن کسی در معامله و جنسی را گران تر از قیمت واقعی به او فروختن، چیزی را در قالب قرار دادن، قالب گیری کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از قانص
تصویر قانص
شکارچی، آنکه پیشه اش شکار کردن جانوران است، نخجیرگر، حابل، صیدبند، صیّاد، صیدافکن، متصیّد، نخجیروال، شکارگیر، نخجیرگان، نخجیرگیر، نخجیرزن، صیدگر، شکارگر
فرهنگ فارسی عمید
(لِ صَ)
مؤنث قالص: شفهٌ قالصه،لبی بازپس جسته. (مهذب الاسماء). رجوع به قالص شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از قانص
تصویر قانص
شکاری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قالت
تصویر قالت
گفتار قال، قال مقابل حال: و قالت و حالت آن بنده همه کرامات گردد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قالس
تصویر قالس
هراشنده (کسی که قی کند)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قالش
تصویر قالش
برابر با دوست
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قالع
تصویر قالع
بر کننده
فرهنگ لغت هوشیار
قسمی گلیم پرزدار منقش گرانبها که قالی نیز گویند، و نیز قالی بافی از صنایع بسیار قدیم ایران است
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قاله
تصویر قاله
جمع قائل، گویندگان گفتار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قاصل
تصویر قاصل
شمشیر بران، زبان گزنده
فرهنگ لغت هوشیار
شکل و هیات، کالبد، ظرفی خالی که جسمی شکل پذیر را در آن نهاده بصورت فضای آن ظرف در آورند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خالص
تصویر خالص
ساده، ناب، صافی، بی غش، بی آمیغ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قارص
تصویر قارص
پشه خاکی، خر زهره کوهی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قانص
تصویر قانص
((نِ))
شکارچی، صیاد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از قالی
تصویر قالی
فرش بزرگ
فرهنگ فارسی معین
تصویری از قالب
تصویر قالب
((لِ))
پیکر، هیکل، شکل، هیئت، آلتی که جسمی شکل پذیر را در داخل یا خارج آن نهاده به صورت آن آلت درآورند، قالب کفش، واحدی برای قطعات بریده معین، قالب پنیر، جزو، رکن (علم عروض)، تهی کردن، بی نهایت ترسیدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از خالص
تصویر خالص
((لِ))
بی آمیغ، بی آلایش
فرهنگ فارسی معین
تصویری از خالص
تصویر خالص
سره، ناب، زدوده
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از قالی
تصویر قالی
فرش
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از قالب
تصویر قالب
چارچوب
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از خالص
تصویر خالص
Pure, Unadulterated
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از خالص
تصویر خالص
чистый , неразбавленный
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از خالص
تصویر خالص
rein, unverdorben
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از خالص
تصویر خالص
чистий , незабруднений
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از خالص
تصویر خالص
czysty, nieskażony
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از خالص
تصویر خالص
纯净的 , 未掺杂的
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از خالص
تصویر خالص
puro, não adulterado
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از خالص
تصویر خالص
puro, non adulterato
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از خالص
تصویر خالص
puro, no adulterado
دیکشنری فارسی به اسپانیایی