جدول جو
جدول جو

معنی قالت - جستجوی لغت در جدول جو

قالت
سخن، گفتار، سخن شایع میان مردم
تصویری از قالت
تصویر قالت
فرهنگ فارسی عمید
قالت
(لَ)
قال. در مقابل حال. حرکات و سکنات: و قالت و حالت آن بنده همه کرامات گردد. (اسرارالتوحید ص 235).
قالت من نیمروزحالت من نیمشب
تیغ کشد هندوئی تیر زند ناوکی.
خاقانی
لغت نامه دهخدا
قالت
گفتار قال، قال مقابل حال: و قالت و حالت آن بنده همه کرامات گردد
تصویری از قالت
تصویر قالت
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از کالت
تصویر کالت
فیلم کالت (Cult film) اصطلاحی در صنعت سینما است که به فیلم هایی اشاره دارد که همچنان پس از انتشارشان، طرفداران پایبندی و وفاداری بالایی دارند. این فیلم ها ممکن است در زمان انتشار اولیه خود توجه کمی از سوی مخاطبان و منتقدان داشته باشند، اما به تدریج توسط گروه های کوچکی از طرفداران به محبوبیت رسیده و به یک اثر مورد تحسین در بین این جامعه تبدیل شوند.
ویژگی های فیلم های فرهنگی شامل موارد زیر می شود:
1. کارایی های خاص : این فیلم ها ممکن است دارای موضوعات، سبک نویسندگی و کارگردانی منحصر به فرد و یا عناصر خاصی از جمله دیالوگ های بی رحمانه، شخصیت های غیرمعمول یا مضامین تاریک باشند که جذابیت خاصی برای طرفداران دارند.
2. انگیزه های فرهنگی : این فیلم ها ممکن است به دلیل ارتباط عمیقی با یک زیرفرهنگ خاص، گروه اجتماعی یا ایدئولوژی مورد توجه قرار بگیرند و به نماد یا نماینده این انگیزه ها تبدیل شوند.
3. رویداد های فرهنگی : برخی از این فیلم ها به دلیل محبوبیت در رویدادهای فرهنگی، همچون جشنواره های فیلم مستقل یا نمایش های خاص، معروف می شوند و این باعث می شود که جامعه های کوچکتر از طرفداران این فیلم ها رشد کنند.
4. تأثیر ماندگار : این فیلم ها ممکن است به دلیل رونق دوباره آن ها در دوره های بعدی، به تأثیرگذاری و توجه طرفداران بیشتری برسند و به یک پدیده فرهنگی تبدیل شوند.
به عنوان مثال هایی از فیلم های فرهنگی می توان به `The Rocky Horror Picture Show`, `The Big Lebowski`, `Donnie Darko`, `Fight Club` و `Blade Runner` اشاره کرد که هر کدام از آن ها برای دارندگان خود طرفداری قوی و وفادار دارند و به عنوان آثاری با تأثیر فرهنگی و جامعه ای درازمدت شناخته می شوند.
فیلمهایی که به لحاظ هنری به نوعی متفاوتند وبه واسطه ی همین ویژگی برجسته می شوند.
فرهنگ اصطلاحات سینمایی
تصویری از قالب
تصویر قالب
ظرفی که در آن فلز گداخته یا چیز دیگر را می ریزند تا به شکل و اندازۀ آن درآید، تکۀ چوب تراشیده به اندازۀ پای انسان که درون کفش می گذارند،
شکل، هیبت، جسم، تن، بدن، کالبد، واحد شمارش برای قطعات بریده شده از قبیل صابون و کره
قالب تهی کردن: کنایه از مردن
قالب زدن: چیزی را در قالب درآوردن، کنایه از جعل کردن، دروغ گفتن
قالب کردن: کنایه از فریب دادن کسی در معامله و جنسی را گران تر از قیمت واقعی به او فروختن، چیزی را در قالب قرار دادن، قالب گیری کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از قاتل
تصویر قاتل
کسی که دیگری را بکشد، کشنده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از دالت
تصویر دالت
دالdāl [l]، جرئت، گستاخی، قرب و منزلت
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از قالی
تصویر قالی
زیرانداز بزرگ پرزدار بافته شده با نخ، پشم یا الیاف دیگر به رنگ ها و نقش های مختلف
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از قامت
تصویر قامت
قد، بلندی تنۀ آدمی، اندام
اذان خفیف و کلماتی که در آغاز نماز می گویند، اقامه
قامت بستن (زدن، گفتن): به نماز ایستادن، قد قامت الصلوه گفتن
قامت کردن: به نماز ایستادن، قد قامت الصلوه گفتن، قامت بستن، برای مثال بر در مسجد گذاری کن که پیش قامتت / در نماز آیند آن ها یی که قامت می کنند (اوحدی - ۲۰۹)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از صقالت
تصویر صقالت
زدودگی و جلا
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از قانت
تصویر قانت
فرمان برنده، فرمان بردار، مطیع و متواضع به خداوند، نمازخوان
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ثقالت
تصویر ثقالت
سنگین شدن، گران شدن، گرانی، سنگینی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از حالت
تصویر حالت
وضع، حال و کیفیتی که در کسی یا چیزی وجود دارد، کیفیت، چگونگی، طبع، طور، در تصوف وجد، طرب، در تصوف حال و کیفیتی که بی اختیار به سالک دست می دهد
فرهنگ فارسی عمید
(تَ سَلْ لُ)
ثقل. گران شدن. سنگین گشتن. گرانی. سنگینی. مقابل خفت
لغت نامه دهخدا
(اِ تِ)
برانداختن بیع. (ناظم الاطباء). فسخ کردن. اقاله. مأخوذ از قیل، فسخ بیع نمودن و برانداختن بیع. (آنندراج) (غیاث اللغات) :
ما را دگر معامله با هیچکس نماند
بیعی که بی حضور تو کردیم اقالت است.
سعدی.
لغت نامه دهخدا
(تَ)
صیقل کردن. (غیاث اللغات) (آنندراج) : جوهر مظلم او در صقالت و صفوت بحدی می کشد که عکس نمای محاسن و صورکم فاحسن صورکم می گردد. (سندبادنامه ص 52)
لغت نامه دهخدا
(مَ لِ)
جمع واژۀ مقلته. (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد). رجوع به مقلته شود
لغت نامه دهخدا
(مَ لَ)
گفتار. (غیاث). مقاله. سخن. گفتار. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) :
هرکه حجت خواهدت آری جوابش تیغ تیز
حجت ار تیغ است و بس درس و مقالت چیست پس.
ناصرخسرو.
بانوسخنان او کهن گشت
آن شهره مقالت کسائی.
ناصرخسرو.
مقصود از تحریر این رسالت و تقریر این مقالت اظهار فضل نیست. (چهارمقاله ص 135). و عدت و آلت در ترتیب و تمشیت این مقالت بر مدد آسمانی امید می دارد. (مقامات حمیدی چ اصفهان ص 5). و من بر گوشه ای از آن هنگامه و بر طرفی از آن مقامه متفکر آن مقالت و متحیر آن حالت بودم. (مقامات حمیدی چ اصفهان ص 17). چون این گفت به سمع جمع رسید و هر یکی این مقالت بشنید زبان هر یک به اجابت اعلام استقبال کرد. (مقامات حمیدی چ اصفهان ص 38).
هم ز بخت است کز مقالت من
همه عالم غرائب و غرر است.
خاقانی.
مقالتهای حکمت باز کرده
سخنهای مضاحک ساز کرده.
نظامی.
، گفتگو: او (طغان) جوابی نالایق داد و آن مقالت به مجادلت کشید. (ترجمه تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 29). اگر آنچه حسن سیرت توست بخلاف آن تقریر کنند و در معرض خطاب پادشاه آیی آن حالت که را مجال مقالت باشد... (گلستان)، مشاجره. مجادله: ازغایت حماقت و فرط جهالت سخنهایی که مادۀ وحشت و سرمایۀ مقالت بود می گفته... (جهانگشای جوینی چ قزوینی ج 1 ص 218).
- مقالت کردن، گفتگو کردن. مجادله کردن. مشاجره کردن: روزی در میان جشنی با یک پسر از پسران مقالتی کرد هم در مجلس او را چنان بر زمین انداخت که باز برنخاست. (جهانگشای جوینی ج 1 ص 29).
، بخشی از کتاب. فصلی از کتاب: پس این کتاب مشتمل است بر چهار مقالت اول در ماهیت علم دبیری و... (چهارمقاله ص 19). پس در سر هر مقالتی از حکمت آنچه بدین کتاب لایق بود آورده شد و بعد از آن ده حکایت طرفه از نوادر آن باب و از بدایع آن مقالت که آن طبقه را افتاده باشد آورده آمد. (چهارمقاله ص 19). پس بدین حکایت این مقالت را ختم کنیم والسلام. (چهارمقاله ص 41)
لغت نامه دهخدا
گسله زبانزد زمین شناسی، کاستی، گناه، لغز لغزش، آک (عیب) در رایانه
فرهنگ لغت هوشیار
کسی که انسان یا حیوان را بکشد و جانداری را بی جان نماید، قتل کننده، آدمکش، خونخوار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دالت
تصویر دالت
مونث دال راهنما هادی، آشنایی، ناز، جرات گستاخی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حالت
تصویر حالت
وضع، شان، طریقه
فرهنگ لغت هوشیار
شکل و هیات، کالبد، ظرفی خالی که جسمی شکل پذیر را در آن نهاده بصورت فضای آن ظرف در آورند
فرهنگ لغت هوشیار
تخته بیضی شکل که نقاشان روی دست خود میگیرند که رنگهای لازمه را آماده کنند
فرهنگ لغت هوشیار
فرانسوی پروشت وشتن (رقص) نرم چون پرواز یکی از هنرهای ترکیبی و آن تجسم و نمایش یک موضوع است بوسیله نوعی رقص علمی و حرکات مشکل همراه با موزیک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از صقالت
تصویر صقالت
صیقل کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اقالت
تصویر اقالت
بهم زدن فسخ کردن بیع بر هم زدن معامه، بخشیدن، گذشت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ثقالت
تصویر ثقالت
گران شدن، سنگینی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از صقالت
تصویر صقالت
((ص لَ))
صیقل خوردگی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ثقالت
تصویر ثقالت
((ثَ لَ))
سنگین شدن، گران شدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اقالت
تصویر اقالت
((اِ لَ))
بر هم زدن، فسخ کردن معامله با رضایت، بخشیدن، گذشت، اقاله
فرهنگ فارسی معین
تصویری از قاتل
تصویر قاتل
آدمکش، آدم کش
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از قالب
تصویر قالب
چارچوب
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از حالت
تصویر حالت
سان، کنونه، فتن
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از قالی
تصویر قالی
فرش
فرهنگ واژه فارسی سره