جدول جو
جدول جو

معنی قافورنی - جستجوی لغت در جدول جو

قافورنی
کافور، (فهرست مخزن الادویه)، رجوع به قافور و قافوری شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از وافوری
تصویر وافوری
کسی که عادت به کشیدن تریاک دارد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کافوری
تصویر کافوری
تهیه شده از کافور، در علم زیست شناسی گیاهی علفی و پایا از خانوادۀ اسفناج، کنایه از به رنگ کافور
فرهنگ فارسی عمید
شبل بن علی بن شبل بن عبدالباقی مکنی به ابوالقاسم و ملقب به صوینی، وی در دمشق از ابوالحسن محمد بن عوف و ابوعبداﷲ محمد بن عبدالسلام روایت شنیده و ابوالفتیان دهستانی و عمر بن عبدالکریم از وی روایت دارند، (معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(فِرْ رُ ن نِ)
اگوست فرون. سیاستمدار فرانسوی. مولد سن مالو (1777-1842م.)
لغت نامه دهخدا
کوه اصطیفون، (نخبهالدهر دمشقی ص 22)، این کوه از اقصای چین میگذرد و در دریای ظلمات که آن رازفتی مینامند فرو میرود، در این کوه سرزمین یاقوت وظلمت واقع است، (نخبهالدهر دمشقی ص 22، 23، 131)
لغت نامه دهخدا
نام موضعی در اواسط کوههای پیرنه که ارتفاع آن از سطح دریا 1346 گز است، (الحلل السندسیه ج 2 ص 109)
لغت نامه دهخدا
کافوری، دارای بوی کافور یا رنگ کافور: خانهای زرین و جواهر و عنبرین ها و کافورین ها و مشک و عود بسیار در آنجا نهادند، (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 366)
لغت نامه دهخدا
نوعی حشره از خانوادۀ ساتورنید است که خود انواع مختلف دارد، و آن شبیه پروانه و به رنگهای خرمائی و گندم گون و خاکستری است و در میان هر بالش چشمی برنگ سرخ و آبی دارد
لغت نامه دهخدا
کافور، (فهرست مخزن الادویه)، رجوع به قافور و قافورنی شود
لغت نامه دهخدا
(نی ی)
ابوالقاسم عبدالسلام بن احمد بن ابی حرب امام مسجد جامع قیساریه است. وی از سلامه بن منیر مجدلی از ابی احمد بن محمد بن عبدالرحیم بن ربیعه قیسرانی روایت کند. و قیس ارمنازی روایت نوشته و حافظ بن نجار نقل کرده است. (معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(نی ی)
نسبت است به قافون. رجوع به قافون شود
لغت نامه دهخدا
کافوری کاپورین سپنداری که از کاپور سازند منسوب به کافوز دارای بو یا رنگ کافور
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قارونی
تصویر قارونی
منسوب به قارون
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قانونی
تصویر قانونی
داتیک داتیکان آساییک کناریک چغانه زن
فرهنگ لغت هوشیار
کاپوری سپیده سپید، کاپور فروش، بابونه از گیاهان منسوب به کافور: هر چیز بسیار سپید و صاف: (در زمستان جامه کافوری میپوشد تا سردی نیفزاید) (نظامی قاری 169) یا شمعلک کافوری. شمعی که از موم سپید سازند، فروشنده کافور
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از وافوری
تصویر وافوری
کسی که بکشیدن تریاک معتاد است تریاکی افیونی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قانونی
تصویر قانونی
منسوب به قانون، امری که طبق قانون انجام گیرد، مقابل غیرقانونی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از وافوری
تصویر وافوری
تریاکی، معتاد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از قانونی
تصویر قانونی
آسایی
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از قانونی
تصویر قانونی
Lawful, Legal, Rightful, Statutory
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از قانونی
تصویر قانونی
légal, légitime, statutaire
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از قانونی
تصویر قانونی
חוקי , חוקי , חוקי , סטטוטורי
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از قانونی
تصویر قانونی
합법적인 , 정당한 , 법정의
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از قانونی
تصویر قانونی
sah, legal
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از قانونی
تصویر قانونی
वैध , कानूनी , उचित , वैधानिक
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از قانونی
تصویر قانونی
wettelijk, legaal, wettig, statutair
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از قانونی
تصویر قانونی
legal, legítimo, estatutario
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از قانونی
تصویر قانونی
legale, legittimo, statutario
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از قانونی
تصویر قانونی
законний , законний , законний , статутний
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از قانونی
تصویر قانونی
законный , законный , статутный
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از قانونی
تصویر قانونی
legalny, prawowity, statutowy
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از قانونی
تصویر قانونی
gesetzlich, legal, rechtmäßig, statutär
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از قانونی
تصویر قانونی
legal, legítimo, estatutário
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از قانونی
تصویر قانونی
合法的 , 法定的
دیکشنری فارسی به چینی